Part 26

991 224 23
                                    

چشماشو باز کرد و با چشمای چانیول ک بهش زل زده بود روبرو شد.

چانیول با دیدن چشمای باز بکهیون لبخندی رو لبهاش شکل گرفت:هی...

-خیلی وقته بیداری؟میرفتی یچیزی میخوردی.‌

-خب اره...بلند شدن باعث میشه پام درد بگیره،درد پهلومو ک نگم،تازه کتفمو فاکتور گرفتم.

بکهیون مشتشو دقیقا روونه ی جای گلوله ای ک رو کتف چانیول بود کرد: لازم نیست فاکتور بگیریش!

-آخ...دیوونه.

-و درضمن میتونی رک بگی ک دوس داشتی منو نگاه کنی!فقط یبار بگو و میفهمی گفتنش حس خوبی میده پارک چانیول.

چانیول چیزی نگفت.حتی گفتن غیر مستقیم این جمله هم براش سخت بود چ برسه ب مستقیم.
به جای پاسخ دادن نگاهشو از بکهیون گرفت و سعی کرد خودشو بالا بکشه و صاف بشینه. عقب تر رفت و ب بالشت انتهای تخت تکیه داد.
بکهیون هم کمی چرخید و سرشو ب جای بالشتش روی پای چان گذاشت و چانیول خداروشکر میکرد که پای اسیب‌دیدش نبود وگرنه هیچوقت ب اون پسر نمیگفت ک سرشو برداره.

-من دیشب ترسیدم چان.

چانیول ک دست ب سینه نشسته بود گره دستاشو باز کرد اما درست لحظه ای ک میخواست انگشتاشو بین موهای بکهیون ببره و اونارو لمس کنه عقب کشید...

-اگه قرار باشه دوست پسرم باشی...یعنی منظورم اینه که خب الانم هستی ولی اگ بخوایم جدی تر باشیم اتفاقات دیشب تکرار میشن درسته؟ ما همچین شبایی رو زیاد داریم درسته؟

از اینک باید اون سوالو تایید میکرد عصبی شد. ولی این مسئله اونقدر واضح بود ک حتی اصلا نیازی ب تایید هم نداشت: درسته بک.

-واس همین هیچوقت یه رابطه ی درست حسابی نداشتی؟

-چی؟
منظورشو نمیفهمید.

-اولین بار ک از جونگین خواستم بهم بگه تو کی هست یکی از چیزایی ک گفت همین بود...این ک تو هیچوقت یه رابطه ی درست حسابی نداشتی، اینک همچی برای تو یه سیستمه!...دلیلش همینه نه؟ تو نمیتونستی اونارو با زندگیت روبرو کنی پس هیچوقت یه رابطه ی درست حسابی نداشتی.

- احساسات ادما برای من مهم نیس بک! دلیلش اینه...واس اینه ک یه رابطه ی درست حسابی نداشتم.

بکهیون بدون توجه به پاسخ چانیول حرفشو ادامه داد،جوری ک انگار حرفی ک چندلحظه پیش زد تایید شده: منم نمیتونم تو زندگی تو دووم بیاره...زندگی تو بیشتر از توانایی های منه.

چانیول میدونست بالاخره همچین روزی میرسه. روزی که اون پسر مثل همه ی دخترای قبلی باهاش کات کنه، اما با شنیدن جمله ی بعدی بکهیون نیشخند همیشگیش ب لبهاش برگشت.

-حالا مطمئنم ک باید به یه مامور سطح ۱ تبدیل بشم.

سرشو کمی بیشتر به پای چان فشار داد و چونشو بالا اورد. تصویر وارونه ی چانیول مقابل چشمهاش نقش بست.
-میفهمی چی میگم؟

My Love Is VENGEANCE 🌌 [#1: Smothered Mate]Where stories live. Discover now