مقابل ایینه ایستاد و برای بار اخر به خودش نگاه کرد. اگر تو اتاق خودش تو کره بود انتخابای بیشتری برای اولین قرارش با پارک چانیول داشت.اما حالا اینجا تو هتل، تو کشور بزرگ روسیه فقط یه دست لباس داشت ک ناچار بود با همونا بره.
خیلی از این وضع راضی بنظر نمیرسید اما حداقل خوشحال بود ک از نمایشگاه لی اومدن و لباسای بدی هم نپوشیده.در اتاق هتل رو بست و به عدد روی در نگاه کرد. "526". به اتاق بعدی نگاه کرد."702". و اتاق قبلی "700"
بنظر عجیب میومد.چرا باید به جای 701 اتاق 526 اینجا باشه؟دیشب که رسیدن فقط دنبال چانیول میرفت و حتی متوجه شماره اتاقا نشده بود.
حتی نمیدونست اسم هتل چیه یا کدوم طبقه ی هتله.
وارد اسانسور شد و کلید اسانسورو فشار داد. به پایین صفحه کلیدی ک مقابلش قرار داشت نگاه کرد "هتل کرون پلازا مسکو"
بهتر بود حداقل این اسمو به خاطر میسپرد تا بدونه کجا ساکن هستن.
*
سوهو تقه ای ب در زد و وارد اتاق شد.به سهون ک پشت میزش نشسته بود نگاه کرد.ارنج دستاشو روی میز گذاشته بود و سرشو بین دستاش گرفته بود. حتی متوجه ورود سوهو به اتاق هم نشده بود.
-هنوز نرفتی؟
دستاشو تو موهاش کشید و سرشو بالاتر اورد:نه...لوهان رفت؟
-اره فکر میکرد تو زودتر رفتی وگرنه منتظرت میموند.
-جلسه ب کجا رسید؟
-یه ماموریت جدید رسیده برامون.
-کِی؟
سوهو لبهاشو با زبونش خیس کردو گفت: نمیتونم بگم.
از پاسخی ک شنید جا خورد،سعی کرد بدون عصبانیت و شمرده چیزی ک شنیده بودو دوباره بپرسه: نمیتونی بگی؟
-عصبانی نشو. تصمیم گرفته شده. و خودت میدونی سهون من یکی حداقل طرف توام.
-و این تصمیم لعنتی چیه؟
-تو فعلا تعلیق شدی.ما هم نمیتونیم ماموریت های سازمانو بهت بگیم.هیچ اطلاعاتی.
-لعنتی.
سوهو صداشو پایین تر اورد تا این مکالمه اروم باقی بمونه: من مطمئنم دوباره همه بهت رای میدن.
-ولی من مطمئن نیستم.
-دلیلشون منطقی نیست.
دستاشو روی میز بهم گره زد: منطقیه.من دو هفته دنبال لوهان بودم و نسبت به وظایف سازمان بی توجهی کردم.
-از این اخلاقت ک خودتو مقصر میدونی خوشم نمیاد.
-مقصرم. از همون روزی ک قبول کردم این پایگاهو سازماندهی کنم مقصرم. هراتفاقی برای شماها بیوفته...
-قرار نیست اتفاقی برای ما بیوفته یا ما چیزیمون بشه. بدون تو هم میتونیم ماموریتارو انجام بدیم.
-چقدر پیچیدست؟
-نه اونقدرا.
-مسلحانه؟
-اره
دندوناشو بهم فشرد و زیر لب دوباره زمزمه کرد: لعنتی.
-اگ بخوای میتونیم به جای لوهان یه دکتر دیگ ببریم.
از جا بلند شد.کشوی میزش ک باز مونده بود رو بست و میز رو دور زد: تصمیمش با من نیست.
-فکر میکنی از پسش برنمیاد؟
-دوست ندارم اونجا باشه. تو ماموریتا. بدون من.
-من مواظبشم.
کتشو برداشت:ممنونم...بریم؟
-اوهوم بریم.
*
هردو سوار ماشینی ک مقابل هتل منتظرشون بود شدند و بکهیون زیر لب زمزمه کرد: کیم جونگده؟!
چانیول با حرکت سر تایید کرد.
-اینجا بهم بگو چن.
-باشه. منم بکهیونم.
-میدونم. میشناسمت.
چانیول شونه ای بالا انداخت و بکهیون دست به سینه نشست. فکر میکرد چانیول از اون پسر خواسته که درموردش تحقیق کنه و هیچ از اینکار خوشش نمیومد. تصمیم گرفت کمی به افکار چن گوش بده و زمان زیادی لازم نداشت تا متوجه بشه اون پسر خودش کنجکاوی کرده تا بدونه چرا بیون بکهیون باید برای رئیسش مهم باشه. از اینک چانیول اینو ازش نخواسته بود خوشحال شد. گره دستاشو باز کرد و دوباره با ارامش نشست.
-داریم کجا میریم؟
-میریم یه دوستو ببینیم.
بکهیون میفهمید این جواب به این معنیه ک نباید سوالهای بیشتری درموردش بپرسه.ترجیح داد حرف دیگه ای برای صحبت کردن پیدا کنه.
-اینجا.یعنی این هتل تو مسکوئه؟
-یجورایی اره. حاشیه ی مسکو. کنار رودخونه مسکو ک از پنجره دیدیش.
-اهان.صبحانش خیلی خوب بود.
چانیول چیزی نگفت و بنظر نمیومد بخواد گفتگورو ادامه بده.
YOU ARE READING
My Love Is VENGEANCE 🌌 [#1: Smothered Mate]
Mystery / Thriller♟"هیچکس قابل اعتماد نیست،هرکسی میتونه خیانت کنه!"♟ زندگی برای پارک چانیول یه صفحه ی شطرنجه. ادمای اطرافش رو مثل مهره های شطرنج میبینه و هرطور ک دلش بخواد اونارو حرکت میده. به این فکر کن ک میخوای چه مهره ای باشی؟ ~~~~~~~ ● عشقِ من انتقامه! ● فصل اول...