♤ 7 ♤

1.7K 389 470
                                    

Words have killed more people than bullets.

کلمات بیشتر از گلوله ها آدم کشتن!

🌟 VOTE 🌟

□■□■□■□

نمیدونست چند ساعته خوابیده ولی سرش سنگینی میکرد , پلکاشو باز و بسته میکرد تا بتونه با خواب الودگیش بجنگه
نه اینکه کسی باشه که معتاد خوابیدنه , نه
وقتی چند روز تو یه انبار رو کفپوش یخ زده اش به دیوار تکیه بدی و هر ساعت یه بار از خواب بپری , اینجا مثل یه تخت با پر قو میشه که فقط تو رویاهات روش دراز میکشی .

خمیازه کشید و دستاشو تو هوا کش داد , سمت در قدم برداشت , از پله ها پایین رفت نگاهی به اطراف کرد , اخمی تو هم برد و لباشو جلو داد

این تعجب اور بود که هیچ خبری از مارک نیست !
قبل اینکه دست و صورتشو بشوره سمت اتاق مارک رفت خواست در بزنه که با ضربه ی اولش در نیمه باز شد

لویی در رو بیشتر هل داد و وارد اتاق شد , اتاق همونجور که صبح دو روز پیش مرتب کرده بود مونده
ابروهاشو بالا برد و پلکاشو مالید

:یعنی کجاست!

از اتاق بیرون اومد , دست و صورتشو شست و نگاهی به داخل یخچال کرد , غذای نصفه ای که برای شام مارک گذاشته بود هنوز اونجا بود !

بیخیال خوردن شد دوید سمت اتاقش و شلوار جینشو پوشید هودیشو از سرش رد کرد , نشست کف اتاق دستشو زیر تخت برد , جوراباشو بیرون کشید , تند تند پاش کرد و کفشاشو پوشید .

پله هارو دوتا یکی پایین میپرید تا اینکه به اخرین پله رسید , دوید داخل کوچه

:هی لویی?

لویی سر جاش ایستاد
:اوه خ خانوم ...میر

:آروم باش بچه جون چرا از من میترسی? پدرت کجاست قرار بود امروز اجاره ی این دو ماه رو بده

لویی من من کنان اطراف و نگاه کرد
:نمیدونم من خونه نبودم و الان نمیدونم کجاست , میرم دنبالش زود برمیگ....

میراندی صاحبخونه ی درشت هیکل و سیاهپوستشون دست لویی رو سفت گرفت

:عااا فکر کردی من احمقم خودتو اون بابای کلاهبردارت میخواین در برین بازم منو ببرین و بیارین که تا ماه بعد غیبتون بزنه

:آخ آییی ... خانوم میراندی قسم میخورم دروغ نمیگم من تو بار آقای فورد کار میکنم میتونین برین بپرسین , شبا نمیذارن برگردم ... عاخ ... دستم خانوم

LET ME FOLLOWWhere stories live. Discover now