♤ 33 ♤

1.1K 300 306
                                    

I'm ready for anything if you tell me you're mine .

برای هر چیزی آماده ام اگه بهم بگی تو مال منی .

♤♤♤♤♤♤♤♤♤

مورگن مشروبشو رو میز گذاشت و با لبخند از روی صندلیش بلند شد

:فیلم هارو فرستادی ?

اولیور دستاشو رو هم جلوی بدنش گذاشت

:بله قربان , جورج هم بر گشته , چرا نخواستین بریم داخل ساختمون ?

:اون ساختمون و ادوارد استایلز چید , رد پاش تو تمام ساختمون هست چرا بفرستموتون تا ردی بجا بذارین ?

اولیور لبخندی زد

:برو و به بلا بگو تا فردا هم صبر کنه , بعد میتونه از اون اتاق بیاد بیرون

مورگن و اولیور با باز شدن ناگهانی در به سمت مردی که وارد اتاق شد نگاه کردن

:چه غلطی میکنی !

:قربان , قربان ... یه مشکلی پیش اومده

:لعنت بهت جون بکن و بگو چی شده

:پلیسا , پلیسا اومدن جنازه ی جکی لکس رو بردن , میگن میخوان شما رو ببرن

صدای تلفن باعث شد مورگن روی صندلی بشینه
گیج شده بود و نمیدونست دقیقا چه اتفاقی باعث این اشوب ها شده گوشی رو برداشت و جواب داد

:الو ...?

:هی مورگن ? امروز حالت چطوره?

: روز خوبیه ! اما تو کی هستی?

:چطور صدامو نمیشناسی? وقتی اثر انگشتم , قدم , گروه خونیم و حتی وزنمو میدونی !

مورگن چند لحظه هیچی نگفت و معلوم بود داره از زیر دستاش میخواد تا خط و کنترل کنن

:زیاد بخودت فشار نیار این خط ایزوله اس , فیلم هایی که ازم گرفتی رو برای پلیس فرستادی?

:تو کی هستی?

:End of you ....

:الووو...الووو

مورگن داد زد و با عصبانیت گوشی رو پرت کرد سمت دیوار

:لعنتی , اون فیلم هارو برگردونید , برید پاکشون کنید , زود باشین

:چ..چی شده کی بود !

:گمشو و برو بیرون

مرد که ترسیده بود از اتاق بیرون دوید و اولیور که جرات نمیکرد به صورت سرخ و عصبی مورگن نگاه کنی چیزی نگفت

:برو ...برو ببین بلا کجاست بروووو

اولیور سریع از اتاق بیرون رفت و مورگن با له له زدن دستشو به دسته ی مبل گرفت و از جاش بلند شد

:لعنت بهتون , لعنت به همه تون

صدای در اتاقش بازم توجهشو جلب کرد داد و بیداد های پشت در اونو عصبی تر میکرد

LET ME FOLLOWWhere stories live. Discover now