♠ 45 ♠

2.5K 314 1K
                                    

If we knew everything, we wouldn't experience all this excitement

اگه همه چیز و میدونستیم , هیجانی رو تجربه نمیکردیم .

لطفا توجه کنید , با وجود اینکه ادوارد یه شخصیت کاملا خیالیه که وجود خارجی نداره به این فکر کنید که روابط برادر با برادر و هر نوع روابط محارم کاملا برخلاف عقاید و اصول نه تنها مسلمون ها بلکه بقیه ی ادیان هم هست
امیدوارم , متن های این بوک روی کسی تاثیری نذاره
برای همین اخر فف رو تغییر دادم

□■□■□■□■□■

تیلا برگه هایی رو توی دستش داشت و از عمارت بزرگ مورگن که حالا مدتها بود خونه ی امنش شده بود بیرون اومد

جلوی جیک ایستاد و لبخندی زد

:ایناهاش , جز این خونه که ادوارد گفت میتونم برای خودم برش دارم بقیه ی اموالش و به نام هری استایلز زدم

جیک که باورش نمیشد تیلا همچین کاری کرده برگه ها رو چک کرد و با دیدن اسناد به تیلا نگاه کرد

:وقتی اقای استایلز گفتن بهت اعتماد دارن , باورم نمیشد تا این حد میشه بهت اعتماد کرد

تیلا خواست چیزی بگه که با دیدن زین دستشو جلوی دهنش گذاشت

:ولی انگار این یکی به تو اعتماد نداره , چرا هر بار میای اینجا اینم میاد ?

:این ?

:زین

:بهتر شد , ممنونم برای مدارک من دیگه باید برم

:عام , میشه اینو به ادوارد بدی?

جعبه ی کادو پیچ شده ای رو دست جیک داد و جیک اولش تردید کرد اما جعبه رو گرفت و سمت ماشین رفت

زین پشت نشست و جیک کنارش , بعد چند لحظه که از عمارت بیرون رفتن زین ماشین و کنار خیابون پارک کرد و اونقدر سریع سمت جیک چرخید و زد تو دماغش که جیک حتی فرصت نکرد از خودش دفاع کنه

:مرتیکه ی آشغال , حداقل جلوی چشمای من ازش کادو نگیر ... اصلا غلط کردی چه جلوی چشمام چه وقتی نیستم ازش کادو بگیری

جیک که دستشو رو دماغ خونیش گذاشته بود , دستمالی رو بیرون کشید و خون دماغشو پاک کرد

مثل همیشه آروم و جدی جعبه رو روی داشبورد گذاشت

:برای آقای استایلزه نه من ...

دستشو روی دماغش گذاشت و جلو رو نگاه کرد

:میشه راه بیفتی ? باید اسناد و بهشون تحویل بدم

زین لبشو گاز گرفت و آروم ماشین و روشن کرد و راه افتاد
از گوشه ی چشم نگاهی به جیک انداخت

:صبح که هری صدام زد , میدونی چیکارم داشت ?

جیک دستمال و پایین اورد و بهش نگاه کرد

LET ME FOLLOWWhere stories live. Discover now