♤ 11 ♤

1.7K 380 758
                                    


We expect too much that's why we get hurt.


زیادی توقع داریم برای همینه که آسیب میبینیم.

VOTE 🌟

□■□■□■□

هری لبخند بزرگی زد
:هی جکی از دیدنت خیلی خوشحالم

جکی چند بار پلک زد و سرشو تکون داد
وقتی واضح هری رو دید چشمای سرخش درشت شدن و عقب عقب رفت و به میز پشت سرش کوبیده شد

میز و صندلی های زیادی رو روی زمین انداخت و مثل مرد کوری که درد میکشه روی زمین می افتاد و تا میخواست بلند بشه میز دیگه ای اونو رو زمین مینداخت

هری دستاشو پشتش برد , انگشتشو روی انگشتراش کشید

برخلاف صدای گوش خراش میز و صندلی هایی که با عقب عقب رفتن جکی روی زمین می افتاد صدای بوت های اون آروم و منظم بود

تا اینکه جلوی پاهای از هم باز شده ی جکی که به پیشخون بار تکیه زده بود ایستاد


با لحن تمسخر آمیزی جکی رو خطاب قرار داد

:مطمئن نیستم اما فکر میکنم منو شناختی جکی , اخرین باری که دیدمت کی بود ?

انگشتشو روی شقشقه اش کشید و بعد بشکن زد

:سردخونه ی بریجفورد , توافق سر این بود که اگه اینجا ببینمت چیکارت میکنم جکی?

جکی بدبخت اونقدر ترسیده بود که اگه هری ادامه میداد احتمالا خودشو خیس میکرد

هری با تعجب بهش نگاه کرد
:جکی من یه سوال فاکی پرسیدم و تو داری منو منتظر میذاری?

:ن ..ن ن..نه ن...لطفا ه..هری ..هری ما ..ما ..می مییی می تونیم توافق ک..کنیم هی ...ه..هرچقدر ...هر چقدر که ب..بخوای بهت میدم

هری نگاهی به اطرافش کرد
:کسی شنید این احمق جواب سوال منو بده? کسییی شنییید ?

بدون تلف کردن وقت همه ی افرادی که اونجا بودن یه نه ی بزرگ گفتن و بازم توی سکوت , کنار دیوار بار ایستادن

دستاشو بالا برد و به جکی نگاه کرد
:شنیدی?

جکی شروع کرد به تکون دادن سرش و گریه کردن

:ن نه نه نه این کارو نکن

هری پاشو بالا اورد و رو دست جک فشار داد

:نههههه , فااااکککک

جکی از شدت درد خودشو جمع کرد و دست دیگه اشو رو بوت هری گذاشت تا اون ور داره ولی هری با پای دیگه اش کوبید تو صورت جکی و اونو دو باره به پیشخون کوبید

LET ME FOLLOWWhere stories live. Discover now