+Bet ?
-If your heart is a prize .
-شرط ببندیم ?
+اگر قلب تو جایزه باشد .
VOTE 🌟
■□■□■□■□■
لویی یه ژاکت اور سایز کرمی پوشید شلوار جین آبی اسکینی پاش کرد
پاچه هاشو تا زد , کفش های اسپورت سفید و صورتیشو پوشید و نگاهی به خودش تو آینه کرد , موهای لخت فندقیشو از رو چشماش کنار زد و در اتاق و باز کرددستشو تو جیبش برد و به چیزی که تو جیبش بود مشت زد و نفس عمیقی کشید
سرشو چرخوند و نگاهی به اتاق هری کرد و بعد همراه جیک از پله ها پایین رفتوارد پارکینگ شدن که یه ماشین جدید رو اونجا دید , با راننده ای که داخلش ماشین و آماده ی حرکت نگه داشته بود
جیک در ماشین رو باز کرد و لویی سوار ماشین شد
:راننده میدونه کجا میرم?
:اره لویی , موفق باشی
لویی فقط سرشو تکون داد و برای آخرین بار سرشو بیرون اورد تا شاید کسی که به اسم هری میشناختش رو در حال بدرقه اش ببینه اما ... انگار خبری نبود
جیک در ماشین رو بست و لویی دستاشو رو پاهاش گذاشت و چیزی که تو جیبش داشت و دراورد و بهش نگاه کرد
توی شب چراغونی خیابونا که به سرعت نورشون دونه دونه رد میشد تنها سرگرمی لویی بود
انگشتشو از رو شیشه برداشت و به این فکر کرد که ساعات پیش رو چه اتفاقی میفته!:ببخشید آقا , کی میرسیم ?
مرد هیچی نگفت و براهش ادامه داد تا اینکه توی تاریکی یه کوچه ی خلوت ماشین رو پارک کرد که فاصله ی زیادی با ساختمون پر زرق و برقی که با لیت استیک "Bright Bar " نوشته شده بود نداشتن
لویی دستشو سمت دستگیره برد که صدای راننده باعث شد دلشوره بگیر و درو باز نکنه
:GOOD LUCK KID
:ت..تو ?
لویی از بین صندلی ها خودشو جلو کشید و کپ رو از روی سر ادوارد برداشت و بهش لبخند زد
:خودتی , ممنونم که اومدی
ادوارد سرشو تکون داد و هیچی نگفت تا اینکه لویی فهمید وقت رفتنه پس بسختی خودشو از لای صندلی به عقب برگردوند و درو باز کرد و سمت اون بار رفت
وقتی لویی وارد بار شد ادوارد کلاهشو رو سرش گذاشت و از اونجا رفت
گوشیش رو برداشت و به هلن زنگ زد:بلیت ها چی شدن ? ..... پسره وارد بار فیشر شد , اونا میبرنش اونجا ..... من نمیتونم اونجا باشم هری بیرونه زین میره اونجا , .... فقط بلیتای فاکی رو بهش بده و بعد به زین
YOU ARE READING
LET ME FOLLOW
Fanfiction❌COMPLETE❌ #larrystylinson Harry top ژانر : جنایی _رومنس " تو نمیتونی به رقصیدن با شیطان ادامه بدی و بعد بپرسی چرا هنوزم تو جهنمی ! "