♤ 28 ♤

1.3K 327 539
                                    

-Why didn't I get any love?

+Did you like yourself ?

-چرا هیچ عشقی گیر من نیومد ?

+خودتو دوست داشتی?

VOTE 🌟

..................


زین به در اتاق تکیه داد و دستاشو رو هم گذاشت

:محض رضای خدا بذار از در بیام تو

جیک چشماشو چرخوند

:من نباید بدونم اینجا چه خبره ?

:یواشتر اتاق هری دو قدم اون ور تره , بعدم چرا از ادوارد نمیپرسی ?

جیک نفس عمیقی کشید

:از اینکه یکی رو کشتی خبر نداشت ولی فهمید , خیلی بیشتر از فهمیدن

:ببین جیک هر اتفاقی که میفته من فقط کارمو انجام میدم , بنظرت هری برادرشو تو دردسر می...اره میندازه ولی اونو بکشتن که نمیده

:شبیه بازنده ها حرف میزنی , ایشون برای بدتر از مرگ آماده شدن

:تو هم مثل این زن هایی شدی که هنوز پای همسر بدبختشون به خونه نرسیده سین جیمش میکنن

جیک چونه ی زین و بالا کشید و فشارش داد

:تو شبیه زن هایی نه من , از سر راهم برو کنار

:میشه جفتتون آروم بگیرین ?

با صدای هری جیک از زین فاصله گرفت و از کنار هری رد شد

:وقت بخیر آقا

:وقت بخیر جیک , ادوارد کجاست ?

:ایشون بیرون با لویی شام خوردن و رفتن تو اتاق لویی

هری برگشت و به زین که داشت فکشو میمالید نگاه کرد

:چی شد ?

:چرا اینجوری نگاهم میکنی هری? دستش سنگینه لامصب

:چونه ی مسخره اتو نمیگم , ادوارد اونجا میخوابه ?

:آ ها .... خب برو نگاه کن , برم ببینم میشه جیک و آروم کرد

:من میرم با جیک حرف بزنم , تو برو ببین اونجا چه خبره ادوارد منو ببینه میزنه زیر همه چی

زین چشماشو چرخوند و سمت اتاق لویی راه افتاد محکم پاهاشو زمین میکوبید غر غر میکرد

:پسره ی بیچاره چه بلایی میتونه سر ادوارد بیاره , اگه ادوارد تا الان نخورده باشدش یا کبابش نکرده باشه شایدم اصلا شام لویی خورده

در اتاق کنار اتاق لویی رو باز کرد , سمت چپ چرخید و داخل اتاقک کوچیکی مانیتور های اتاق لویی رو باز کرد
اونها همیشه روشن نبودن , فقط موقع نیاز باز میشدن یا زمان هایی فیلم اونها ضبط میشد

LET ME FOLLOWWhere stories live. Discover now