Part 22

82 26 0
                                    

استرس داشت
اون هيچ اطلاعي از پيامد بهم ريختن نوشته هاي دفتر نداشت
و همين الان هيونگ و دونسگشو براي زيرو رو كردن سرنوشتي كه خودش رقم زده انتخاب كرده بود
طول و عوض اتاقو قدم رو ميرفت و با حرص ناخناشو ميجويد
چان حمام بود
و اين باعث بيشتر شدن اضطرابش ميشد
كنار چان مشكلاتشو فراموش ميكرد و تمام تمركزش روي عشق جذابش جمع ميشد
اما به محض جدا شدن از آغوش چان همه چي تغيير ميكرد
نگراني ها به سمتش هجوم مياورد
و اين حس بي نهايت مزخرف بود
مخصوصا برای بیون بکهیونِ نویسنده، که با نگرانی و اضطراب غریبه بود
حداقل تا قبل از بیدار شدن وسط داستانش
کلافه نفسشو بیرون فوت کرد و باعث شد موهای ریخته شده روی پیشونیش کمی جابجا بشن
به سمت پاتختي چرخيد و كشو رو بيرون كشيد
دستشو به دفترش رسوند و برش داشت
ورق زد و روي اتفاقات امروز ايستاد
خب اينكه هيچي نه حتي جمله اي راجعبه لوهان و سهون نوشته نشده بود عادي بود
چون امروز اون روز تعيين شده نبود
ورق زد و جلوتر رفت
درست يك ماه بعد
زماني كه قرار بود سهون به اصرار هيونمين به لوهان اعتراف كنه يك ماه ديگه بود...
در شرايطي كه جو خونه به خاطر قهر جونگين و كيونگ به شدت آشفته بود
كيونگ براي تلافي به هم خوابگي هاي يكشبه تن ميداد و جونگين براي فراموشي مشروب ميخورد و راهي بيمارستان ميشد
كيونگ از حس تنفري كه نسبت به خودش و زندگی به لجن کشده شدش در وجودش رشد كرده بود پر شده بود اونقدر كه تا افسردگي فاصله اي نداشت و جونگين اونقدر معدشو اذيت كرده بود كه در آستانه ي سرطان بود
نه اهالی خونه میتونستن جلوشونو بگیرن نه خودشون روی روبرو شدن با همدیگه رو داشتن
نابودیِ کامل
که حتی بعد از جوش خوردن دوباره ی رابطه گوشه کنارهای شکسته شدش مدام به قلب و روحشون زخم میداد
دردناك ترين شيوه براي رسم يك عاشقانه ي متلاشي شده....
و بیون بکهیون برای به تصویر کشیدن این ویرانی عجیب هنرمند بود
و خب این شرایط برای اعتراف سهون هيچ وقت مناسبي نبود
هرچند لوهان بخاطر علاقه ی بی منطق سرکوب شدش ميپذيرفت
اما رابطه ي اون دو هم هيچوقت شبيه قبل یکماه قبل شاید، كه تو عشق هم دست و پا ميزدند نميشد
روي نوشته های یکماه بعد كه اعتراف سهون به لوهان رو به تصوير كشيده بود ايستاد
با چشم آنچه نوشته بود رو دنبال کرد و سعی کرد عاقبت بهم ریختنشونو حدس بزنه
""هی بچه صبر كن"
بدون اينكه تصورش را بکند بچه ای كه از بين لبهایش خارج ميشود چقدر قلب پسر روبرویش را ميخراشد تكرارش ميكرد
و سهون هربار شكست خورده تر از قبل خورده هاي شكسته ي دلش را از لابلاي دست و پاي بزرگترين عضو خانواده شان جمع ميكرد
بدون توجه به خواسته ي لوهان پا تند كرد و به محض رسيدن به درب ورودي رستوران داخل رفت ميز هميشگيشان را پيدا كرد و خودش را تقريبا روي صندلي پرت كرد
لعنتي زير لب گفت و شقيقه هایش را زير انگشتهاي سبابه اش به فشار گرفت
لوهان متعجب روبرویش رسيد و با نگراني واضح در چهره اش روي صورت سهون خم شد
"هی خوبی بچه؟؟"
و تلاش سهون براي ساكت ماندن و ناديده گرفتن عشق احمقش كه آنقدر گيج بود كه هيچ كدام از رفتارهاي عاشقانه اش را درك نميكرد با شكست مواجه شد
صدایش را در گلویش انداخت و تقريبا داد زد
"انقدر اون كلمه ي لعنت شده رو تكرار نكن"
و لوهان از غیر رسمی خطاب شدنش توسط سهون بالا پريد
ذهنش سريعا شروع به پردازش كرد تا منظور دونسنگ به نظر عصباني اش را از كلمه بفهمد
جملات قبلش را بررسي كرد و چيزي جز حرف هاي روزمره پيدا نكرد
با ابروي بالا رفته لبهایش را از هم باز كرد
"منظورت كدوم كلمست بچه؟"
سهون دست مشت شده اش را محكم روي ميز كوبيد و بدون توجه به توجهي كه از طرف همه ي افراد حاضر در رستوران جلب كرده بود جيغ كشيد
"همين...همين كلمه ي نفرين شده ي كوفتي كه هربار از بين اون لبهاي كوفتي ترت بيرون مياد فاصله ي لعنتي بينمونو ميكوبونه توي سرم"
لوهان با شوك پلك زد1..."
هنوز به آخر جمله نرسيده بود كه نوشته هاي دفتر به لرزش افتاد
درست مثل زماني كه اسم خودش بجاي نام كيم هيونمين ما بين سطر سطر نوشته ها نشسته بود
اين چه معنايي داشت؟
اينبار چي قرار بود عوض بشه؟
هول کرد سعی کرد جلوی اتفاق غیر منتظره ی در حال وقوعو بگیره
دستشو روی نوشته ها گذاشت
___________________________
1)اعتراف یک ماه بعد سهون به لوهان از دید نوشته های دفتر بکهیون...

DELUSIVE DREAM S1Where stories live. Discover now