دفترو بست
چند بار جسم سرمه رنگ بین انگشت هاشو محکم روی تخت کوبید
اما بازهم به محض باز کردن دفتر با لرزش عجیبی مواجه شد
بالاخره بعد از چند دقیقه نوشته ها از لرزش ايستاد
اما....
اين ممكن نبود
ورق زد
چند صفحه اين طرف تر
و چند صفحه اونطرف تر
اما نه...
تمام آنچه راجعبه اين اتفاق نوشته شده بود پاك شده بود
نه حتي اشاره اي
چيزي تو ذهنش جرقه زد
برگشت
به امروز
ورق زد و روي اتفاقات امروز ايستاد
و لعنت
اين عجيب ترين اتفاق ممكن بود
در نوشته هاي دفتر اعتراف عاشقانه ي اون دو با محوريت لوهان به امروز دقيقا سه ساعت پيش انتقال پيدا بود
و به محض شنيده شدن صداي در ورودي و به دنبالش خنده هاي بلند اون دو اطمینان از موفق بودن پروژه ی بهم ریختن نوشته ها اثبات شد
و فرضيه ي تغيير سرنوشت از پيش تعيين شده با موفقت به نظريه بدل شد
-----------
هنوز تمام حواسش از صداي خنده هاي لوهان و سهون پرت نشده بود كه دفتر از دستش افتاد...
گيج نگاهشو از در اتاق گرفت و معطوف دفتر كرد
خم شد تا از روي زمين برش داره كه...
لعنت
فكر ميكرد براي امروز ظرفيت يه شوك ديگه رو نداشته باشه اما انگار اشتباه ميكرد
ورق خوردن سريع صفحات دفتر اصلا طبيعي نبود
از شروع تا پايان و برعكس
به قدري به سرعت بود كه حس ميكرد تمام اتفاقات اطرافش روي حالت دابل اسپید قرار گرفته
عصبي چند بار پلك زد و دستشو براي برداشتن دفتر جلو برد
اما نه
انگار نيرويي مانعش ميشد
كلافه دستِ جلو بردشو عقب كشيد و موهاشو چنگ زد
منتظر شد بازي مسخره اي که دفتر مسخره ترش شروع كرده بود تمام بشه
كه شد
به محض باز شدن در حمام حركت عجيب صفحات ايستاد
و بك دروغ نميگفت اگه همون لحظه اعتراف ميكرد كه دفترش با يه دهان اجاره اي بهش پوزخند زده
قبل از رسيدن چان به تخت، که روش نشسته بود دفترو برداشت
و از گوشه ي چشم چانيولي که رو به آينه ي ميز توالت ايستاده بودو ديد زد
نفس عميقي كشيد و نگاهشو به نوشته هاي صفحه اي که باز مونده بود داد
و اين ديگه اخرش بود...
بخشيده شدن جونگين توسط كيونگ حقيقتا توي برنامه ي كاريش نبود
اما انگار واضحا قدرت عشق از نوشته هاي بي جون دفترش بيشتر بود
" لبخندي به صورت خيس شده ي پسرك پاشيد و جلو رفت
و جونگ هول شده از لبخند كيونگ تند تند پلك زد
لبخند زيباي كيونگ بازهم تپش هاي قلبش را به چالش ميكشيد
كيونگ يك قدمي پسرك نشسته بر لبه ي تخت ايستاد و روی صورتش خم شد
"ديگه بوسه هام كافي نيست؟ لپت! مث بچگيت؟"
جونگين نفس عميقي كشيد
مطمئنا در این لحظه سر حدِ خواسته اش بوسیده شدن توسط لبهای عشق ابدیش بود
اما پرسیده شدن این سوال در این شرایط اندکی احمقانه به نظر میرسید
هرچند حتي اگر در انتها سيلي محكمي نسيبش ميشد هم به امتحانش مي ارزيد
شايد اين يک فرصت بود
پس با اينكه نميدانست در سر پسر روبرویش چه ميگذرد... لبهایش را از هم باز كرد و نامطمئن جواب داد
"بوسه هات هميشه كافيه!"
و به ثانيه اي گونه ي خيس از اشكش محكم با لبهاي برجسته ي كيونگ بوسيده شد
و كيم جونگين در همین لحظه اعتراف کرد كه قطعا خوشبخت ترين مرد روي زمين است!1"
اينبار راوي اين اتفاقات اون نبود
و اينكه نويسنده ي اين سرنوشت جديد خود شخصيت هاي داستان عجيبشن شيرين بود
هرچند قلم آنچه نوشته شده بود تماما شبيه نوشته هاي بك بود
----------------------------------------------------
1) بخشیده شدن جونگین از دید نوشته های دفتر بکهیوناما چيزي كه واضح بود اين بود كه فقط سايه ي بك روي سرنوشت عوض شده ي دوستانش بود
نفسشو كلافه به بيرون فوت كرد و متوجه نزديك شدن چان به كمد شد
دفترو به سرعت بست و ته كشو چپوند
و چشمهاشو بدون تلاشي براي مهارشون به تن خوشتراشي كه همون لحظه حوله ي مشكي رنگ از سر شونه هاش سر خورد داد
پاهاش بدون كنترل جلو رفت و دستهاش دور بدن برهنه ي چان پيچيده شد
و لبخند چانو با وجود ديده نشدن حس كرد
گونه ی سمت چپشو به فاصله ي بین دو كتف چان چسبوند و بوي شاورژل تلخشو نفس كشيد
دستهاي بزرگ چان روي دستهاي ظريفش نشست و صداي بمش توي گوشش پيچيد
"همه چي مرتبه؟"
بك خنديد
"يعني فقط موقع نامرتبي ميتونم بغلت كنم"
چان بين دستهاش چرخيد
و صورتش اينبار به سينه ي محكم چان چفت شد و صليب نيم سوخته ي گردنش به پوست شكم چان ماليده شد
"اين يه موهبته"
صداي ضعيف بك از بين لبهاي غنچه شدش شنیده شد
"چي؟"
و حلقه ي دستهاي چان دور تنش سفت تر شد
"داشتنت... اينجا"
سرشو پايين برد و موهاي بكو بوسيد
و متقابلا بوسه اي روي پوست سينش احساس كرد
لعنتی به بي جنبگي خودش فرستاد و سعي كرد بكهيونو از خودش جدا كنه و قبل ازينكه آبروي ريخته شدش بيش ازين پرپر بشه لباس بپوشه كه صداي بك متوقفش كرد
"تلاش بي فايدست مستر پارك... ديگه ديره"
و دست ظريفي كه عضو بيدار شدشو چنگ زد نفس توي سينش حبس كرد
خجالت زده صورتشو بين موهاي بك پنهان كرد و با شرمندگی نالید
"اين تقصير من نيست كه تو خيلي خواستني اي"
صورت بك از سينش جدا شد و چشمهای شيطونش به نگاه بی گناه چان گره خورد
"مسلما اينكه تو اينقدر بي جنبه اي هم تقصير من نيست"
روي پنجه ي پاش بلند شد و بوسه اي روي لبهاي چان زد
با لبخند عقب کشید و لبهاشو لیسید
"هرچند اين يكي تقصير منه"
و عضو چانو كه هنوز بين انگشتهاي كشيدش بود، مالوند
"پس بذار بهش رسيدگي كنم"
و چان وقتي به خودش اومد كه با تن تماما برهنه روي تخت پرت شده بود
و معشوقه ي شيرينش بيون بكهیون، روي تنش خيمه زده بود
و زمزمش قبل از بوسيدن لبهاش عجيب شبيه نوشته هاي نويسنده هاي معروف بود
"و اينجا بهشت خواهد بود... وقتي تو جاري شده باشي!"
YOU ARE READING
DELUSIVE DREAM S1
Fanfiction▪️ Fanfiction: Delusive Dream ▪️ First Season: Dizzy ▪️ Couple: Chanbaek HunHan KaiSoo ▪️ Genre: Fantasy Mystery Romance ▪️Condition: Completed ▪️ Author: Hera ▪️ Story is about: تا حالا شده خودتونو وسط يه داستان تصور كنيد؟ اگه اون داستانو خودتون ن...