جیمین: هی...
Read9:12amجیمین:میدونم عصبانی ای،ولی لطفا جواب بده
باید بدونم حالت خوبه
Read9:13amتهیونگ:فاک یو
تهیونگ:اوه وایسا،یونگی و هوسوک اینکارو میکنن
جیمین: باشه،من لیاقتشو دارم
جیمین: من واقعا متاسفم ته
تهیونگ:تو حق نداری بهم بگی ته،حتی اسمم نیار
جیمین:لطفا،بیا دربارش حرف بزنیم
تهیونگ:منو تنها بزار
جیمین:هوسوک هر روز گریه میکنه و یونگی دیگه شبیه خودش نیست،اونا دلشون واست تنگ شده
جیمین:من دلم واست تنگ شده
جیمین:تو قبل اینکه دوست پسرم باشی بهترین دوستم بودی،من دلم واسه بهترین دوستم تنگ شده
تهیونگ:میدونی دل من واسه چی تنگ شده؟ زمانیو که برای تو هدر دادم
جیمین:نمیخواستم بهت اسیب بزنم
تهیونگ:هاهاها
تهیونگ:نمیخواستی؟
تهیونگ:فک میکردی چیکار میکنم بعد از اینکه بفهمم دوست پسرم ،که دوستش داشتم، بهم خیانت کرده ،نه با یکی، با دونفر که بهترین دوستامن؟
تهیونگ: لبخند بزنم و بگم افرین؟
جیمین: نه
تهیونگ: پس خفه شو
تهیونگ:اگه من اینکارو میکردم تو چه حسی پیدا میکردی؟
جیمین:شکسته شده...
تهیونگ: دقیقا
تهیونگ:حالا تنهام بزار یا بلاکت میکنم
جیمین:اوکی،من میرم، فقط اینو بدون که ما دوستت داریم و دلمون واست تنگ شده
تهیونگ: گمشو
_________________________________________
💜
YOU ARE READING
Wrong number
Fanfictionناشناس: هنوز نمیتونم باورت کنم.ما سه سال باهم قرار میزاشتیم. سه سالِ لعنتی ،این هیچ معنی ای برات داشت؟ خب، برای من داشت. من اون همه زمانو صرف تو کردم وقتی میتونستم کار بهتری کنم هیچ ایده ای نداری چقدر ازت متنفرم جونگکوک: آم جونگکوک: شماره اشتباه؟ **...