جونگکوک:حالت چطوره؟
تهیونگ: بهتر
تهیونگ:مرسی واسه جواب دادن به تلفنم و حرف زدن باهام
تهیونگ:و خوندن،صدات مثل مال فرشته هاست
جونگکوک:مرسی
تهیونگ:خواهش میکنم
جونگکوک:مطمعنی حالت خوبه؟اگه چیزی نیاز داری ،تو گفتنش تردید نکن.
تهیونگ:من به یه بغل دوستانه نیاز دارم...
جونگکوک:میدونی که نمیتونم اینکارو کنم،ته
تهیونگ:اره
جونگکوک:متاسفم
تهیونگ:نه نه عیب نداره،میفهمم.ما حتی تاحالا همدیگرو ندیدیم. بغل دوستانرو فراموش کن.
جونگکوک:دوس داری بدونی چه شکلیم...
تهیونگ:چی میخوای بگی؟
جونگکوک:خب،آه
جونگکوک:بیخیال
تهیونگ:میخوای عکس به هم بدیم؟
جونگکوک:این بهت کمک میکنه؟
تهیونگ:نمیخوام اینکارو بخاطر حال من بکنی.میخوام وقتی اماده ای بفرستیش، باشه؟
جونگکوک:اره،باشه
جونگکوک:ببخشید
تهیونگ:معذرت خواهی نکن.تو فقط خجالتی ای
تهیونگ:جونگکوکِ مورد علاقم
جونگکوک:منم یه تهیونگ مورد علاقه دارم
تهیونگ:واقعا؟
جونگکوک:اره
جونگکوک:تهیونگ مورد علاقم تهیونگه
جونگکوک:خودمونی،بامزه،عجیب و تهیونگ ازاردهنده که هم زمان احساسی و اسیب دیدس
جونگکوک:این تهیونگ مورد علاقه منه
این زمانی بود که تهیونگ احساسش کرد.
اون پروانه هارو تو دلش حس کرد.
_________________________________________
جونگکوک خجالتی میپسندم(:
YOU ARE READING
Wrong number
Fanfictionناشناس: هنوز نمیتونم باورت کنم.ما سه سال باهم قرار میزاشتیم. سه سالِ لعنتی ،این هیچ معنی ای برات داشت؟ خب، برای من داشت. من اون همه زمانو صرف تو کردم وقتی میتونستم کار بهتری کنم هیچ ایده ای نداری چقدر ازت متنفرم جونگکوک: آم جونگکوک: شماره اشتباه؟ **...