14

8.6K 1.9K 82
                                    

Brrrrr brrrrr
تلفن جونگکوک زنگ خورد.پسر روی تختش خوابیده بود.نشست و دستشو بلند کرد تا بتونه گوشیشو برداره‌.تلفونو بدون اینکه مشخصات کسی که زنگ زده بودو نگاه کنه جواب داد.

"کی میخواد بمیره؟" جونگکوک بداخلاقی کرد.چشماش هنوز بسته بود

"ک-کوکی؟"چشمای جونگکوک به سرعت باز شد وقتی صدای عمیق تهیونگو شنید.صداش اسیب پذیر شنیده میشد.

"تهیونگ؟"

"م-من متاسفم که قبل از 12زنگ زدم." تهیونگ زمزمه کرد.صداش باعث میشد جونگکوک بخواد گریه کنه.به ساعت میزش نگاه کرد و فهمید ساعت فقط 10صبح بود.

"هی،اشکالی نداره،چیشده؟"صداش خیلی ملایم درومد،که حتی خوشدم باورش نمیشد.

"م-من دیگه نمیتونم انجامش بدم.نمیتونم قوی بمونم.جیمین بهم پ-پیام داد.م-میگفت که دوستم داره و دلش واسم تنگ شده.که هوسوک و یونگی ام دلشون واسم تنگ شده،و چیزایی مثل این."بغض گلوی تهیونگو گرفت.

"هششش همه چیز خوبه.تو نباید که همیشه قوی باشی،تو فقط یه انسانی."

"م-من فقط نمیتونم بفهمم چرا اینکارو کرد.من بودم؟من کافی نبودم؟یا زیادی بودم؟من نمیدونم کوکی."یه بغض دیگه گلوی تهیونگو گرفت.جونگکوک دیگه نمیتونست تحمل کنه.نمیتونست به گریه هاش گوش بده.

"ته،به من گوش کن.تو کافی ای.تو همه کارای درستو کردی.اون کسیه که قدر چیزیو که داشتو ندونسته.اون محشر ترین ادم دنیارو که تاحالا میتونست بخواد و داشت و گذاشت بره.هیچوقت فکر نکن که تو کافی نیستی،باشه؟تو عالی ای."

اون طرف خط سکوت بود.

"ته؟"

"م-میشه واسم بخونی؟"تهیونگ ازش خواست ،ولی صداش به صورت التماس کردن درومد.

"م-من نمی-"

"لطفا،ک-کوکی"

"ب-باشه" جونگکوک با لکنت گفت و شروع کرد به خوندن nothing like us.صداش به گوش تهیونگ رسید و اون نفهمید که کی کم کم شروع به خوابیدن کرد.

"ته؟"جونگکوک به محض اینکه تمومش کرد گفت.هیچکس جواب نداد.اون خوابش برده بود.
_________________________________________
بچه ها تعداد ریدا خیلی بیشتر از رایاسا,چرا؟

لذت ببرید💫💜

Wrong numberWhere stories live. Discover now