تهیونگ: میتونی یه عکس از خودت واسم بفرستی؟
جونگکوک:چی
تهیونگ:یه عکس از خودت واسم بفرست
جونگکوک:نه
تهیونگ:کوکی
جونگکوک: ...
جونگکوک:وایسا
Read2:14pm
****
ناشناخته: تو داری بچه بیچاررو سکته میدی
تهیونگ:این کیه؟
ناشناخته:سوکجین
تهیونگ:اوه سلام
تهیونگ:من دارم کیو سکته میدم؟
سوکجین:جونگکوک
تهیونگ:چی؟
سوکجین:تو ازش خواستی یه عکس بگیره
سوکجین:اون وحشت زدس که تو خوشت نیاد ازش
سوکجین:شوخی نمیکنم
سوکجین:
سوکجین:اون الان واسه چند دقیقس داره این قیافه هارو میگیره
سوکجین:گفت میخواد عوضش کنه...
تهیونگ:اون خیلی کیوته
تهیونگ:اون نیاز نداره منو تحت تاثیر قرار بده
تهیونگ:من اون طوری که هست دوسش دارم
سوکجین:اینو خودت بهش بگو
تهیونگ:میگم
***
جونگکوک:خب من برگشتجونگکوک:فک کنم
تهیونگ:نگران نباش،دیگه نیاز نیست واسم اون عکسو بفرستی
جونگکوک:اوه
جونگکوک:باشه
***
سوکجین:توی احمق
سوکجین:بهش چی گفتی که ناراحتش کرد
تهیونگ:اون ناراحته؟تمام چیزی که گفتم این بود که لازم نیست یه عکس بفرسته
سوکجین:احمق،اون فکر میکنه دیگه ازش خوشت نمیاد
تهیونگ:شت
***
تهیونگ:ولی واقعا دلم میخواد ببینمت
جونگکوک:پس ازم میخوای که به عکس بفرستم؟
تهیونگ:اره
جونگکوک:تصمیمتو بگیر
تهیونگ:واسم میفرستیش با این حال؟
جونگکوک:اره اره
جونگکوک:
تهیونگ:خوشگل
جونگکوک:منم یکی میخوام...
تهیونگ:هاه؟
جونگکوک:یه عکس...
تهیونگ:
جونگکوک:دوستت دارم
تهیونگ:این از کجا اومد؟
جونگکوک:نمیدونم فقط احساس کردم که نیاز دارم بگمش
تهیونگ:خب
تهیونگ:منم دوستت دارم
_________________________________________
اینم از قولم واسه ۱۰۰ تا ووت💖اگه بهت بگن چشماتو ببند و به یه جای ارامشبخش فکر کن،اولین جایی که میاد تو ذهنت چیه؟
🍃💜
YOU ARE READING
Wrong number
Fanfictionناشناس: هنوز نمیتونم باورت کنم.ما سه سال باهم قرار میزاشتیم. سه سالِ لعنتی ،این هیچ معنی ای برات داشت؟ خب، برای من داشت. من اون همه زمانو صرف تو کردم وقتی میتونستم کار بهتری کنم هیچ ایده ای نداری چقدر ازت متنفرم جونگکوک: آم جونگکوک: شماره اشتباه؟ **...