61

7.2K 1.2K 71
                                    

اهنگ پیشنهادی:umbrella ☂️
تو چنل اهنگای فیک قرار گرفته💜
ایدی تلگرام چنل:
@kookiefortae

_________________________________________



صبح روز چهارشنبه بود.جئون جونگکوک داشت با ارامش روی تختش میخوابید،دربرگرفته با ملافه ها و پتو هاش.

روز خوبی بود.خورشید داشت میدرخشید،پرنده ها میخوندن،این عالی بنظر میرسید.و میتونست همینطور بمونه اگه بخاطر یک پسر خاص نبود.

"تهیونگ،بزار بخوابم."جونگکوک غرغر کرد،خودشو از افتاب مخفی کرد.

جوابی واسش نشنید،ولی حس کرد تخت یکم فرو میره.

و بعد حس کرد که یه ملافه از روش برداشته میشه.جونگکوک میخواست یچیزی بگه،ولی خودشو متوقف کرد وقتی یه دستو تو موهاش احساس کرد.داشت با موهاش بازی میکرد،که حس ارامشبخشی میداد.

"برات صبحونه درست کردم."صدایی گفت که عاشقش بود. اون ارامش بخش بود.

جونگکوک ناله کرد و غلت زد،حالا روی شکمش خوابیده بود،پشتش،به پسری که هنوز روی تخت بود.
جونگوک یه خنده ی شیرینو شنید.

"باشه پس."

میبینی،جونگکوک انتظار داشت چند تا چیز اتفاق بیفته:

۱)از روی تختش کشیده بشه

۲)تنها گذاشته بشه (تقریبا نه)

۳)حتی روش آب ریخته بشه

چیزی که انتظارشو نداشت یه بوسه کوچیک روی گونش بود.جونگکوک سریع روی پاهاش بلند شد,شوک و خجالت روی صورتش معلوم بود.

یه پسر با موهای قرمز به صحنه روبروش لبخند زد.جونگکوک یکی از لباسای اونو با یه شرت پوشیده بود.موهاش اشفته بود،بازم هنوز شبیه یه فرشته بود.
آه،و گونه های قرمزشو فراموش نکنید.

"تهیونگ،وات د هل."و اوه، چقدر عاشق وقتی دوست پسرش اسمشو میگفت بود.

تهیونگ سمت جونگکوک رفت.با انگشت به پیشونیش ضربه زد و وقتی داشت از اتاق بیرون میرفت گفت:
"من تو اشپزخونه ام."

تهیونگ رو یکی از صندلیای اشپزخونه نشسته بود،در حال قهوه خوردن،وقتی صدای قدمای پایی رو شنید.بعد از چند ثانیه جونگکوک وارد اتاق شد،کاملا لباس پوشیده بود،با یه شونه مو تو دستش.
"الان خیلی زوده،ته."اون ناله کرد و روبروش نشست.تهیونگ یکم چای توی لیوان ریخت و به جونگکوک داد.

"از یازدهم گذشته."تهیونگ با یک لبخند جواب داد.
اون میدونست بعدش چی میشه،همیشه میدونست.
"اگه ساعت دوازده نیست منو بیدار نکن."

جونگکوک گفت در حالی که لیوان چای رو نادیده گرفت و سرشو گذاش رو میز.

"اوهوو،انقدر نینی کوچولو نباش."اون یکم سرشو مایل کرد و دراخر به پسر روبروش نگاه کرد.

تهیونگ دوباره،موهاشو رنگ کرده بود.ایندفعه قرمز بود.تهیونگ یه جور لباسی پوشیده بود که قبلا ندیده بودش.جین و یک باندانا.حالا،تهیونگ اینو نمیدونه،ولی اون یه نقطه ضعفی برای تهیونگ با باندانا داره.چرا؟ سادست چون اون جذاب بنظر میرسه.

"چطوری اومدی تو اپارتمانم؟"

جونگکوک وقتی بلاخره لیوانو برداشت پرسید.

"با یه کلید."

"من یادم نمیاد یکی بهت داده باشم."

"ندادی."اون به پسر مو قرمز با یه حالت ازرده نگاه کرد.

"پس چطوری اومدی تو؟"

"یکی ساختم." با این حرف جونگکوک آه کشید و چشماشو بست.

این پسر..

"این غیر قانونیه."با این کلمات اون چشماشو باز کرد، و وقتی کرد،از جا پرید.

تهیونگ دقیقا روبروی صورتش بود.

داشت پوزخند میزد.جونگکوک هیچ چیز بیشتر از این نمیخواست که اون پوزخندو از رو صورتش پاک کنه،پس اون دومین کاریو که بهش فکر میکرد انجام داد، بوسیدش.

میتونی مطمعنانه بگی که تهیونگ دیگه پوزخند نمیزد.

داشت لبخند میزد.
_________________________________________

_________________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ این پارت(:
یکم سافت شید.
بچه ها من یکم اوکی نیستم واسه همین اپ نکرده بودم زود تر💜

song channel:
@kookiefortae🧡
+دارم به یه سورپرایزی واستون فکر میکنم

Enjoy💖🍃

Wrong numberWhere stories live. Discover now