تهیونگ:من نمیام دروغ بگم که اشکالی نداره و اینکه میفهمم
تهیونگ:نمیگم چون درد داره،درد داره که ادمای نزدیک بهم این کارو کردن
تهیونگ:من خوشحالم که شما خوشحالین
تهیونگ:ولی من نا امید شدم که شما فکر میکردین که این ایده ی خوبیه که از من مخفیش کنید.من قبولش میکردم.
تهیونگ:نمیگم ارزو میکنم که این اتفاق نمیفتاد،نه.خوشحالم اتفاق افتاد.اگه اون تصادف اتفاق نمیفتاد،من به جونگکوک پیام نمیدادم.
تهیونگ:دفعه دیگه،باهام در مورد این چیزا حرف بزنید
تهیونگ:جیمین،تو یه دوست پسر خیانتکاری،ولی خوشحالم که با یه ادمِ یه شبه نبوده،خوشحالم که عشقو پیدا کردی.
تهیونگ:یونگی،تو یه گربه ترسو نیستی،تو فقط نمیخواستی ببینی من اسیب میبینم.خنده داره چون با مخفی کردنش باعث شدی من حتی بیشتر زجر بکشم.
تهیونگ:هوسوک،تو دوستی بودی که بهش نیاز داشتم.تو همیشه واسه من اونجا بودی.یه اتفاق باعث نمیشه همه کارای خوبی که واسم کردیو فراموش کنم
تهیونگ:به معنی دیگه،من میبخشمتون
تهیونگ:نه،به این معنی نیست که ما بهترین دوستاییم
تهیونگ:اما من مشتاقم سعی کنم و دوباره دوست باشیم
تهیونگ:دلم براتون تنگ شده بود بچه ها
هوبی:ما لیاقتتو نداریم
یونگی:ما ام دلمون واست تنگ شده بود
جیمین:ما دوستت داریم
تهیونگ:منم دوستتون دارم
تهیونگ:بیاید درباره چیزای ناراحت کننده حرف نزنیم،باشه؟
تهیونگ:این تو گذشتس
تهیونگ:بیاید درباره یچیز خوشحال کننده حرف بزنیم
یونگی:مثل تو و جونگکوک؟
تهیونگ: ...
تهیونگ: خب،ما خوشحالیم
جیمین:خوشحالم یه دوست پسر بهتر از دوست پسری که من بودم پیدا کردی
تهیونگ: آرهههه
تهیونگ:ما دوست پسر نیستیم
هوبی:چی
یونگی:شوخی میکنی،نه؟
تهیونگ:نه،هر وقت میپرسم اون ردش میکنه
جیمین:باهاش برو سر قرار
تهیونگ:این درواقع ایده خوبیه
یونگی:اگه دربارش کمک خواستی،میتونی بپرسی
تهیونگ:یونگی هیونگ مشتاقه به کمک؟این چیه؟ تولدم؟یونگی:دلم واست تنگ شده بود،بچه جون
تهیونگ:اره،منم دلم واست تنگ شده بود هیونگ
هوبی:مارو از این قضیه خارج نزار
جیمین:اره،ما دلمون برات تنگ شده بود
تهیونگ:دلم واسه این تنگ شده بود
_________________________________________Night song: what a wonderful world by louis armstrong🥀
هی گایز
من یه فن پیج تو اینستا زدم که خیلی خوشحال میشم اگه حمایت کنید💖@kimtae7hyung
+دیدین تو مصاحبه بی تی اس تهیونگ در اخر با زبان اشاره خداحافظی کرد؟purple him💜ಥ⌓ಥ
YOU ARE READING
Wrong number
Fanfictionناشناس: هنوز نمیتونم باورت کنم.ما سه سال باهم قرار میزاشتیم. سه سالِ لعنتی ،این هیچ معنی ای برات داشت؟ خب، برای من داشت. من اون همه زمانو صرف تو کردم وقتی میتونستم کار بهتری کنم هیچ ایده ای نداری چقدر ازت متنفرم جونگکوک: آم جونگکوک: شماره اشتباه؟ **...