تهیونگ:تو خوشگلی
جونگکوک:بس کن
تهیونگ:تو خوشتیپی
جونگکوک:تهیونگ بس کن
تهیونگ:چطوری میتونی یه قیافه مثل اونو قایم کنی؟
جونگکوک:تهیونگ
تهیونگ:باشه
تهیونگ:کجا داری میری؟من کیفارو هارو تو عکست دیدم.
جونگکوک:دارم برمیگردم خونه،یه هفته بوسان بودم.
تهیونگ:اوه؟
جونگکوک:اره،خانوادمو دیدم
تهیونگ:به نظر خوب میاد
جونگکوک:اره
تهیونگ:کجا زندگی میکنی؟
جونگکوک:غریبه خطرناکه
تهیونگ:اینو دوباره نیار وسط جونگکوک
تهیونگ:من دیگه غریبه نیستم
تهیونگ:من بهترین دوستتم((;
جونگکوک:اره،احتمالا هستی
تهیونگ:این شیرین ترین چیزیه که تاحالا بهم گفتی
جونگکوک:همم
تهیونگ:پس؟کجا زندگی میکنی؟
جونگکوک:سئول
تهیونگ:راه نداره
تهیونگ:راه نداره
تهیونگ:منم همینطور
جونگکوک:اوه گاد
تهیونگ:ما میتونیم یه روز همو ببینیم
جونگکوک:یکم زیادی زوده
تهیونگ:اره،ولی شاید یه روز؟
جونگکوک:خوشم میاد ازش
_________________________________________
سلاممم
میخواستم زود تر اپ کنم و بیشتر
ولی گوشیم مشکل پیدا کرده):
دعا کنید اوکی شه((:منم خیلی واستون اپ کنم
پارت بعدی زود اپ میشه💖
YOU ARE READING
Wrong number
Fanfictionناشناس: هنوز نمیتونم باورت کنم.ما سه سال باهم قرار میزاشتیم. سه سالِ لعنتی ،این هیچ معنی ای برات داشت؟ خب، برای من داشت. من اون همه زمانو صرف تو کردم وقتی میتونستم کار بهتری کنم هیچ ایده ای نداری چقدر ازت متنفرم جونگکوک: آم جونگکوک: شماره اشتباه؟ **...