جونگکوک:من یه کاری کردم...
تهیونگ:تو خطر افتادی؟
تهیونگ:کمک منو میخوای؟
جونگکوک:
جونگکوک:موهامو روشن تر کردم
تهیونگ:جونگکوک
تهیونگ:منو اینطوری نترسون
تهیونگ:فکر کردم یه اتفاقی برات افتاده
جونگکوک :ببخشید...
جونگکوک:ولی ازش خوشت میاد؟
تهیونگ:میاد
تهیونگ:تو مثل یه پری زیبا به نظر میرسی
جونگکوک:مرسی...
تهیونگ:بهت میاد
تهیونگ:ولی من کوکی طبیعی خودمو ترجیح میدم
جونگکوک: ...جونگکوک: بای
***
جونگکوک:تهیونگ
تهیونگ:کوکی
جونگکوک:میشه یه سوال ازت بپرسم
جونگکوک:عصبانی نشو
تهیونگ:نمیشم
جونگکوک: آم
جونگکوک:اگه دلت واسه دوستات تنگ شده،چرا سعی نمیکنی دوباره دوست شید
تهیونگ: اونقدرام اسون نیست
جونگکوک:چرا نه؟،تو دلت واسشون تنگ شده،اونام دلشون واست تنگ شده
تهیونگ:اونا خیلی بهم اسیب زدن
تهیونگ:جیمین خیانت کرد
تهیونگ:یونسوک بهم خیانت کردن
جونگکوک: ولی تو هنوز دوستشون داری
تهیونگ:اره
تهیونگ:شاید من باید باهاشون حرف بزنم؟
جونگکوک:اره،گوش کن به چیزای که لازمه بگن
جونگکوک:اگه چیزی اشتباه پیش رفت،من همیشه اینجام
تهیونگ:دوستت دارم
جونگکوک: منم دوستت دارم
_________________________________________
اگه شخصیتتون یه رنگ داشت،چه رنگی میشد؟
🍂🌨
YOU ARE READING
Wrong number
Fanfictionناشناس: هنوز نمیتونم باورت کنم.ما سه سال باهم قرار میزاشتیم. سه سالِ لعنتی ،این هیچ معنی ای برات داشت؟ خب، برای من داشت. من اون همه زمانو صرف تو کردم وقتی میتونستم کار بهتری کنم هیچ ایده ای نداری چقدر ازت متنفرم جونگکوک: آم جونگکوک: شماره اشتباه؟ **...