2...چرا نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم؟!

1.6K 263 22
                                    

برگشتم پیش سانی و کیم نامجون،نباید انقدر فرار کنم نمیدونم چند وقت اخیر چم شده باید به ذهنم نظم بدم.

سانی:برگشتی؟خوبی اوبا؟

-اوهوم خوبم.

--خوبه..من داشتم راجع به طرحت برای نامجون میگفتم خیلی خوشش اومده چرا خودت بیشتر توضیح نمیدی؟

وای همینو کم داشتم امشب چشه؟نمیخواد تموم شه؟

نامجون:درست میگه به نظرم طرح خوبی داری دوست دارم راجع بهش بشنوم.

بهتر..منکه بالاخره باید زیپ دهنمو باز کنم همون بهتر که راجع به بازیم حرف بزنم.

-راستش چند تا ایده خوب توی ذهنمه برای یه بازی که اگه درست شه و تو بازار عرضه بشه میتونه بترکونه..خودم یه تحقیقاتی کردم و با چند نفرم حرف زدم اما خب کسی ریسک نمیکنه.

نامجون:میخوام راجع به ایدت بیشتر بدونم.

براش یه چیزای کلی از طرح داستانم ریختم نمیدونم واقعا میخواست گوش بده یا فقط چون مجبور بود و سانی ازش خواسته بود گوش میداد ولی به هرحال من مشتاقانه براش تعریف کردم و وقتی تعریفم تموم شد گفت:

به نظرم ایده خیلی خوبی داری پسر..البته میدونی که من تو کار بازی و این چیزا نیستم و فقط بیزنس میکنم اما یه نفرو میشناسم که کارش خوبه تورو بهش معرفی میکنم اگه اونم خوشش اومد حاظرم برات سرمایه گذری کنم.

واقعا گوشام داشت درست میشنید!!!؟لعنتی این چارتا جمله رو چرا همون روز توی همون مهمونی کوفتی بهش نگفته بودم اخه؟!..الکی الکی وقت خودمو با افکار پریشونم هدر دادم..اگه اینطوری میشد عالی بود..بالاخره میتونستم دست به یه کار بزرگ بزنم.

-خیلی خوبه..ممنونم ازتون رییس.

--تشکرا رو بذار بعد از اینکه برات کارو جور کردم بکن حالا که کاری نکردم،در ضمن گفتم که نمیخواد رییس صدام کنی.

-بله هیونگنیم.

--شمارتو بهم بده،به زودی یه قرار ملاقات برات ترتیب میدم.

-بله

گوشیشو گرفتمو شمارمو وارد کردم و گوشی رو بهش دادم.

_بفرمای..((دست نزن هیونگ!!باز خرابکاری کردی که اه..حالا چطوری درستش کنم😪))

دستاش که دور گوشی حلقه شد یه خاطره مثل جرقه از ذهنم عبور کرد..یه صدا..یه تصویر از دستی که همین شکلی بود..شکستن چیزی...تصویر گنگ به همون سرعتی که وارد ذهنم شد از ذهنم خارج شد..گوشیم داشت زنگ میخورد.

نامجون:اینم شماره منه..اگه دیدی یه وقت دیر بهت خبر دادم بهم یاداوری کن اوکی؟

-او..اوکی

گیج و منگ بودم..الان تنها چیزی که میخواستم این بود که برم خونه و بخوابم...اصلا نمیتونستم بیخیال از کنار این اتفاقات عبور کنم یه جای کار میلنگید..بدم میلنگید.

DREAM ~ BTS ✔Where stories live. Discover now