صبح که چشمامو باز کردم تهیونگ کنارم نبود. فقط برام یه یادداشت گذاشته بود.
[صبح به خیر جونگکوک شی. من رفتم گالری. توام وسایلتو بیار خونه من و تا وقتی بگم باید پیشم بمونی. بحثم نداریم! کاری داشتی باهام تماس بگیر.
آها اینم رمز در...]غروب بعد از تموم شدن کارم تو رستوران یکم از لباسا و وسایل ضروریمو از خونه برداشتم تا مدتی پیش ته بمونم. رمزی رو که صبح ته بهم گفته بود زدم و وارد شدم.
+اومدی؟
-اینارو کجا بذارم؟
تهیونگ داشت بسته غذاهایی که سفارش داده بود رو باز میکرد.که دستشو به کمرش زد و نگام کرد.
+مگه من وقتی اومدم خونه ات دنبال جا گشتم؟! برو بچپونش تو یه کمدی دیگه!
با خنده به اتاق رفتم و وقتی در کمد لباسارو باز کردم لبخند به خنده دندون نما تبدیل شد. تهیونگ کل کمدو نصف کرده بود. وسایل خودش که تاقبل ار اینکه کل فضارو گرفته بودن جمع شده بود. کشوها، حتی جامسواکی، جای حوله، کنار همه اشون برای وسایل من جا باز کرده بود. بعد از جاساز کردنشون به آشپزخونه رفتم.
تهیونگ ظرف غذا رو جلوم گذاشت و با خنده نگاهم کرد.
+چون تو خیلی کم رویی خودم برات جا باز کردم.
-ممنونم.
+وقتی من نبودم آدرس خونه امو از جین هیوک پرسیدی؟
-هیوکو دیدی؟
+اوهوم. امروز رفتم قراردادمو باهاش فسخ کردم.
-چون ادرسی ازت نداشتم مجبور شدم برم پیشش
+حتما اذیتت کرده. به هرحال نگران نباش خودم حالشو گرفتم.
-تو قطعا نیمه منی!
+شک داشتی؟!
با خنده شاممون رو خوردیم. از حموم که بیرون اومدم تهیونگ مشغول ور رفتن با میکروفونم بود.
+این چه جوری کار میکنه؟
-باید وصلش کنیم به تیوی
+آها! بیا بریم وصلش کن.
-بذار لباسمو عوض کنم
تهیونگ دستمو کشید و به سمت پذیرایی برد
+حالا بعدا عوض میکنی
-بفرما وصل شد.
+منم میخوام مثل تو بخونم
-منم میخوام صداتو بشنوم
روی زمین کنارش نشستم.
-بذار برات آهنگ پیدا کنم. چه آهنگی میخوای؟
+تو رو
سرمو برگردوندم و به تهیونگ که خیره نگاهم میکرد چشم دوختم
YOU ARE READING
DREAM ~ BTS ✔
Fanfictionچی میشه اگه اعضای بنگتن باشن اما بنگتنی نباشه؟! [کامل شده] کوکوی + یونمین خلاصه: چی میشه اگه اعضای بی تی اس باشن اما بی تی اس نباشه؟ چی میشه اگه هرکدوم درحال زندگی خودشون باشن بدون اینکه همدیگه رو بشناسن؟! چی میشه اگه سختی آیدول بودن و دردسرهای عاش...