با شنیدن اسم پیول دستام شل شد، هیوکو به عقب هل دادم. از بین سد خبرنگارا رد شدم و سوار ماشینم شدم.
با مشت به رونم ضربه میزدم و سعی میکردم آروم باشم. یاد حرف نامجون افتادم
"گاهی خوابا میتونن پیش بینی آینده باشن"
نه مسخره است!
"شب دیر میام کار دارم"
"خسته ام"
"مست کردی؟"
اه!
"هیچکس تو آتلیه نبود"
لعنت بهت! لعنت بهت جین هیوک!!
اگه الکی بگه چی؟! خدایا دارم دیوونه میشم
"من همون جونگکوکم با همه حماقتاش"
نباید قضاوت کنم. لعنت! سرم داره منفجر میشه
"اگه به سکوتت ادامه بدی کم کم از هم دور و دورتر میشیم"
تهیونگ
تهیونگ
تهیونگ
باید چیکار کنم؟
ماشینو روشن کردم و به سمت خونه حرکت کردم.
.
.قبل از ورود به خونه چندتا نفس عمیق کشیدم تا به خودم مسلط باشم. چوی جین هیوک یه عوضیه زخم خورده است نباید بهش اعتماد کنم.
وارد خونه که شدم تهیونگ با موهای خیسش تو یخچال دنبال چیزی برای خوردن میگشت.
+سلام. کجا رفته بودی؟! گشنمه هیچ چیم تو یخچالت نداری
پشتمو به اپن آشپزخونه تکیه دادم و سوویچ ماشینو روش انداختم.
-بهم زنگ میزدی یه چیزی برات بگیرم
+الان اومدم تو یخچال ها!
سرمو به نشونه فهمیدن تکون دادم
-پس زنگ بزن یه چیزی برات بیارن
+خوبی؟
سرمو به نشونه تایید تکون دادم
+به نظر که خوب نمیای
-یکم سرم درد میکنه
+همین؟ بذار ببینم میتونم خوبش کنم
تهیونگ به سمتم قدم برداشت و لباشو روی پیشونیم گذاشت. حقیقتا سردردم کمرنگ تر شد.
-بهتر شد؟
+آره
تنم خسته بود و احساس میکردم وزنم صدبرابر شده. نمیخوام ته رو ناراحت کنم اما باید باهاش حرف بزنم. تهیونگ بهم نزدیک تر شد و گرم در آغوشم گرفت. وقتی اینجوری به آغوشم تکیه میکرد دوست داشتم قدرتمندترین مرد روی زمین باشم و نذارم آب توی دلش تکون بخوره.
+چه خوبه
-چی؟
+بدن گرمت. بهم حس زندگی میده. آرامش بخش ترین جای دنیا برام اینجاست. وای جونگکوک این روزا واقعا دارم معتادت میشم، نباید باهات همخونه میشدم.
سعی میکردم سنگینی درونم و سنگینی قلبم رو نادیده بگیرم حس بدی داشتم و برای بار هزارم لعنت به حس بد!
چشمام خشک بود اما درونم داشت اشک میریخت. میترسیدم. نه به خاطر حرف هیوک. نه به خاطر اینکه امکان داره تهیونگ بهم خیانت کرده باشه. نه! من از خودم میترسیدم. از خودم که مبادا مثل کوکی گند بزنم. از خودم که به دریای محبت تهیونگ شک میکنم. حالم از خودم بهم میخوره. ازخودم که حرف هیوک روم تاثیر گذاشته.
YOU ARE READING
DREAM ~ BTS ✔
Fanfictionچی میشه اگه اعضای بنگتن باشن اما بنگتنی نباشه؟! [کامل شده] کوکوی + یونمین خلاصه: چی میشه اگه اعضای بی تی اس باشن اما بی تی اس نباشه؟ چی میشه اگه هرکدوم درحال زندگی خودشون باشن بدون اینکه همدیگه رو بشناسن؟! چی میشه اگه سختی آیدول بودن و دردسرهای عاش...