30...END

1.4K 189 97
                                    

"جیمین؟ خوبی؟"

دستمو روی صورتم گذاشتم تا کسی اشکهامو نبینه. احساس خجالت میکردم. تو تمام این مدت میترسیدم شوگا چیز بدی گفته باشه و دوباره رابطه امون خراب بشه حالا که فکرشو میکنم من فقط خودمو آماده کردم تا هر حرفی که از شوگای قصه شنیدم به زندگی الانمون ربط ندم اما حتی یک لحظه هم به شوگا اعتماد نکردم. به این فکر نکردم که شاید ادامه این داستان بتونم روی بهتری از شوگا ببینم و به این خاطر بینهایت حس غم و شرمساری داشتم و فکر میکردم تو عشق یونگی کم گذاشتم.

یونگی کنارم اومد و دلداریم داد.

"جیمین خواهش میکنم گریه نکن اتفاقی نیافتاده که!"

"ببخشید! من انتظار شنیدن کلمات خوبی رو از طرف تو نداشتم من یه احمقم تو تمام مدت فکر میکردم تو حتما تا اخرین ضربه پیش رفتی و منو کیش و مات کردی. ببخشید. من..."

یونگی دستشو دور بازوم حلقه کرد و منو به آغوش گرمش تکیه داد.

"هیش...! ادامه نده. تو حق داشتی این فکرارو بکنی اما الان حق نداری به عذرخواهی فکر کنی. کسی که متاسفم منم جیمین، باشه؟ به من نگاه کن.."

دستامو کنار زدم و به چشمای مهربونش خیره شدم. با دستش رد اشکهامو پاک کرد و بهم لبخند زد.

"دیگه گریه نکن. من دوست دارم و تو ام منو دوست داری. برای من هیچ چیزی، هیچ مسئله ای بالاتر از این وجود نداره. اگه راجع به این موضوع حرفی داری بزن"

دماغمو بالا کشیدم، تو چشماش خیره شدم و با اطمینان گفتم.

"دوست دارم."

"تمام"

یونگی حرفشو تموم کرد و موهامو نوازش کرد.

"خب خوشبختانه خسارت جدی نداشتیم"

با این حرف نامجون همه زدن زیر خنده. جین رو به هوسوک پرسید

"این پارت اخر بود؟ دیگه تموم شد؟"

"اوهوم فصل اولش تموم شد"

یونگی نسبت به جواب هوسوک واکشن نشون داد

"فصل اول؟!!!! هرگز ادامه این داستان فاکی رو نمینویسی!!"

"کی میدونه قراره چیکار کنم؟! حتی خودمم خبر ندارم"

یونگی سرشو تکون داد. هیچ کدوم به مقدار بیشتری از این اتفاقات نیاز نداشتیم.جونگکوک که تا الان ساکت بود حرف زد

"ببخشید من میرم دستشویی"

بلند شد و به سمت دستشویی قدم برداشت

تهیونگ به رفتن جونگکوک نگاه کرد و بعد از پنج دقیقه دنبالش رفت.

.
.
.

<<جونگگوک>>

دلم نمیخواست انقدر ضعیف باشم و با چیزی که هنوز معلوم نیست واقعیته یا داستان به گریه بیافتم اما دست خودم نبود. به زور جلوی بچه ها خودم رو کنترل کردم تا نزنم زیر گریه. در با صدای تقه ای باز شد و تهیونگ اومد داخل. فورا شیر آب رو باز کردم و به صورتم آب زدم.

DREAM ~ BTS ✔Where stories live. Discover now