6...چر اسم من توی این دفتره؟!

956 201 32
                                    

وارد رستوران شدم هوای داخل صورت سردمو گرم کرد
به اطراف نگاه کردم تا پارک جیمینو پیدا کنم..دیدمش..گوشه کنار پنجره نشسته بود و به بیرون نگاه میکرد..به سمت میز حرکت کردم.

_سلام

+سلام..بالاخره رسیدی؟ دیگه داشتم ناامید میشدم.

درحالیکه کتمو در میاوردم و روی صندلی میشستم جوابشو دادم

_فقط یه ربع دیر کردم..به هر حال ببخشید یکم کار برام پیش اومده بود

+ایرادی نداره چی سفارش میدی؟

_خب من فک کنم الان بتونم یه فیلو بخورم اوووم این منو که کره ای نداره پس استیک چطوره؟

+خوبه

گارسونو صدا زدم و برای دوتامون سفارش دادم

_خب..چرا میخواستید منو ببینید؟

+گفتی گرسنه ای و اگه الان دلیلمو بگم مطمئن نیستم چه عکس العملی داشته باشی پس چطوره بذاریمش برای بعد از شام؟

_باشه

با اینکه نمیدونستم چی میخواد بگه اما ترجیح دادم اول با خیال اسوده شکممو سیر کنم

_البته امیدورام چیز خیلی وحشتناکی نباشه

با لحن شوخی گفتم و جیمین خندید

+نه..احتمالا..اووم تو دفعه قبل گفتی منو نمیشناسی درسته؟

_اره.. اونموقع نمیشناختم

+الان میشناسی

_یکم تو اینترنت گشتم

+اها..پس الان میدونی که من یه هنرمند خیلی معروفم

_البته

با خنده جوابشو دادم

+یادت نیومد منو کجا دیدی؟ اخه دفعه قبل گفتی چهره ام برات اشناست

_اها اون.. نه یادم نیومد

نمیخواستم بگم تو خوابم دیدمت..یه جورایی از این حرف خسته شده ام..اول میخوام بشنوم ببینم اون چی میخواد بگه..شامو که خوردیم منتظر شنیدن حرفاش شدم

+جونگکوک حتی مطمئن نیستم گفتنش به تو درست باشه یا نه، راستش از اون شب مهمونی به بعد یه سری اتفاقات عجیب داره برام میوفته.
خوابای عجیبی میبینم که توی همشون توام هستی..قسمت سخت ماجرا اینجاست که اصلا خوابای خوبی نیستن و به شدت وحشتناکن..و انقدر این مدت از لحاظ ذهنی منو به هم ریختن که دیگه نتونستم طاقت بیارم و تصمیم گرفتم به تو بگم.

با اینکه جیمین گفت این مدت براش سخت بوده اما من از شنیدنش خوشحال بودم...ازاینکه میشنیدم یه نفر درست مثل من داره خواب میبینه و حالا دیگه تنها نیستم به شدت احساس خوبی داشتم

_باورم نمیشه که یه نفر دیگه هم مثل من داره خواب میبینه!!

+تو..مگه توام خواب میبینی؟

DREAM ~ BTS ✔Where stories live. Discover now