<<جونگکوک>>
"از اینا میخواید؟"
-آها خودشه. همینو برمیدارم
بعد از حساب کردن پول میکروفون از مغازه بیرون زدم.
بعد از دیدن امروز هوسوک منم دلم خواست خوانندگی رو امتحان کنم و توی این چند روزی که یونگی هیونگ گفته صبر کنم حداقل خودمو یه جوری سرگرم کنم.
تمام طول روزمو مشغول ور رفتن با میکروفون و امتحان کردن صدام بودم و در کمال تعجب از چیزی که انتظار داشتم بهتر بود. یعنی اولش که میکروفونو جلوی دهنم گرفتم تارای صوتیم تقریبا غیب شدن اما کم کم جرعت فریاد زدن پیدا کردم و بعدش خوندن.
بدون اینکه بفهمم روزم به پایان رسیده بود و من به شدت توی موسیقی غرق شده بودم.
چون خبری از نامجون نشد مطمئن شدم قرار نیست امشب جینو ببینیم در نتیجه بعد از این همه ساعت سروکله زدن با موسیقی به تختم پناه بردم اما کاش همونجا روی زمین پذیرایی میخوابیدم و به اتاقم نمیومدم.
جای خالی تهیونگ کنارم بدجوری بهم دهن کجی میکرد. این چند شب که کنارم بود راحت تر میخوابیدم و مشکل بی خوابیم تقریبا حل شده بود اما حالا.
اشکمو با عصبانیت پاک کردم. یونگی گفت نباید گریه کنم، راست میگفت گریه کردن دردی رو درمون نمیکرد اما نبود ته به قلبم خنجر میزد و به جای خون، قطره های اشک از چشمم جاری میشد.
دستمو روی جای خالی تهیونگ کشیدم، با تصور حضورش چشمامو بستم گذاشتم خستگی توان بیدار موندن رو از جسمم بگیره.
.
.
.صبح با قطع کردن آلارم گوشیم و برخورد چشمم به عکسی که از ته روی پس زمینه ام گذاشته بودم از خواب بیدار شدم.
یه روز از نداشتنش میگذشت و من بینهایت دلتنگ بودم.
به سمت آشپزخونه حرکت کردم و با یه لیوان شیر شکم گرسنه امو ساکت کردم.
حالا خوب میتونستم منظور تهیونگ از اعتیادو بفهمم!
بدون اینکه بفهمم کل بدنم به ته معتاد شده بود.چشمام به دیدن چهره دوست داشتینیش، گوشام به شنیدن صدای قند و عسلیش، بینیم به بو کردن عطر تنش، لبام به لمس لباش، دستام به نوازش کردن پوست نرمش، بدنم به بوسه ها به لمس های دیوونه کننده اش و بیشتر از همه قلبم به تپش حاصل از حضور گرم تهیونگ عادت کرده بود.
گوشیمو برداشتم و دستمو روی شمارش نگه داشتم. میترسم، میترسم اگه بهش زنگ بزنم با سردی جوابمو بده و خوب میدونم قلبم توان تحمل لحن سردشو نداره. فعلا فقط باید به حرف یونگی هیونگ گوش بدم. بهتره دوباره گند نزنم.
.
.
.کل روزمو با ورزش و موسیقی سپری کردم و هرچقدر بیشتر سعی میکردم خودمو سرگرم کنم زمان کند تر میگذشت.
YOU ARE READING
DREAM ~ BTS ✔
Fanfictionچی میشه اگه اعضای بنگتن باشن اما بنگتنی نباشه؟! [کامل شده] کوکوی + یونمین خلاصه: چی میشه اگه اعضای بی تی اس باشن اما بی تی اس نباشه؟ چی میشه اگه هرکدوم درحال زندگی خودشون باشن بدون اینکه همدیگه رو بشناسن؟! چی میشه اگه سختی آیدول بودن و دردسرهای عاش...