oneshot.EVEN FOR ME

446 92 33
                                    

"یدونه از این ماشینای قدیمی می ارزه به هزار تای ماشینای امروزی"

صدای اهنگ رو کم کرد تا صدای فرشته اش رو راحت تر بشنوه.

"اره..ینی شاید... اگه یکم آروم تر میروندیش...واقعا اذیتم میکنه"

با لحنی که بیشتر شبیه اذیت کردن بود گفت:
"منظورت چیه!آروم تر از این نمیره!"

ازیرافیل نمیخواست هیچ کدوم از خاطرات بدی که از سر گذروندن رو یادآوری کنه ولی گاهی واقعا همه چیز دست به دست هم میداد تا صبر اون فرشته رو ببره زیر سوال.

بلاخره نتونست جلوی خودشو بگیره و
خیلی جدی اما نه عصبانی گفت:

"حتی. برای. من؟!!!"
(Even for me?)

عصبانی نبود اما کلافه چرا.اگرم میخواست نمیتونست به مرز خشم انسانیت نزدیک بشه. به هر حال فرشته ها هم مقرراتی دارن.

به محض اینکه ازیرافیل این جمله رو به زبون آورد یه دفعه ماشین ترمز شدیدی کرد و وسط جاده خلوت و تاریک از حرکت ایستاد.

ازیرافیل همونطور که مضطرب به جاده خیره شده بود پرسید" چه اتفاقی افتاد؟!"

ولی هیچ چیزی نشنید جز صدای نفس نفس زدن
برگشت رو به اون شیطون و با یه قیافه کاملا وحشتزده و دوخته شده به جاده مواجه شد
صدای نفساش اینقدر بلند بود که به وضوح شنیده میشد.

بی خبر از اینکه جمله آخری که گفته بود باعث شد تمام اون خاطرات بد توی چند ثانیه از جلو چشمای اون مار بزرگ پیر بگذره.

"کرولی!!!!!"

کرولی یه لحظه انگار که به خودش اومده باشه بدون اینکه به اون فرشته نگاه کنه یا حتی جوابشو بده در ماشین رو باز کرد و پیاده شد.

همینطور که کلافه داشت میرفت و میومد و نمیدونست باید چی کار کنه عینکشو برداشت و با تمام توانش پرتش کرد رو اسفالت .

"شت شت شتتتت!!!"

ازیرافیل که حالا دیگه واقعا نگران بود از ماشین پیاده شد و رفت اون طرف ماشین سمت کرولی و کنارش ایستاد.

"کرولی حالت خوبه؟ "

کرولی دستاش رو صورتش بود و داشت چشماشو فشار میداد. همچنان چیزی نگفت.

ازیرافیل چند قدم رفت جلوتر . خم شد و عینک شکسته رو از رو زمین برداشت و نگاهی بهش کرد و توی جیبش جاش داد.

"حداقل وقتی سر گیاها داد میزنی نمیشکنن!"

"آآآآآآههه....چرا؟!"

"چی چرا"

"چرا اینجایی؟!"

"منظورتو نمیفهمم!"

کرولی با عصبانیت گفت
"اگه اذیتت میکنه پس چرا هنوز اینجایی؟!!!"

فرشته هیچ ایده ای نداشت که چرا داره اینطوری سرزنش میشه.

کرولی صداش و برد بالا تر
"چرا هر دفه اینجایی؟ چرا هر دفه کنارم نشستی؟ چرا هر دفه خودتو مجبور میکنی که این سرعت لعنتی رو تحمل کنی! "

ازیرافیل که حالا فهمیده بود بخاطر چی داره این شکلی سرزنش میشه به کرولی چند قدم نزدیک تر شد و با حالت کاملا پشیمونی از حرف چند دقیقه قبلش گفت

"من...من واقعا متاسفم... نمیدونستم اینقدر ناراحت..."

کرولی بدون این که به فرشته توجهی کنه ادامه داد
"چرا نرفتی!!! چرا همون موقع که آب مقدس لعنتی رو دادی دستم نرفتی؟! تو هیچ میدونی حرفی که اون شب زد...."

کرولی حرفشو خورد. ادامه نداد. نمیخواست یه دفه سفره دل پرشو باز کنه. کسی نبود که با کس دیگه ای حرفاشو بزنه.

به جاش حرفاشو داد میزد سر گیاهای آپارتمانش.
ولی ایندفه دیگه نشده بود! این حرف ازیرافیل مثل یه جرقه کوچولو بود که برا آتیش گرفتن کافیه.

چشمای خیره ی مار مانند اون شیطون حالا داشت فرشته ای که جلوش در سکوت ایستاده بود و از چهره اش ناراحتیش کاملا مشخص بود رو تماشا میکرد.

ازیرافیل سرش رو پایین انداخت و آروم گفت
" چون تو تنها کسی هستی که من دارم."

بعد یه مکث کوتاه دوباره سرش رو بالا گرفت و به کرولی نگاه کرد.

"و من میدونم تو اونقدری که سعی در نشون دادنش داری واقعا بد نیس..."

کرولی بهش فرصت نداد حرفشو تموم کنه و یه دفه یقه ازیرافیل و گرفت و کوبوندش به ماشین.

با عصبانیت اما نه بلند گفت
"من. خوب. نیستم! اینقدر اینو تکرار نکن!"
(I'M NOT NICE!)

ازیرافیل دستاشو به نشونه تسلیم برد بالا
"خیلی خب خیلی خب"

فرشته آروم دستای کرولی رو گرفت تا یقه شو رها کنه. خوب میدونست که کرولی الان فقط عصبانیه
میدونست که هیچکدوم از حرفاش جدی نیست
میدونست که اون شیطون الان فقط حس میکنه گم شده.

میدونست کرولی الان فقط یه فلش بک مزخرف از خاطراتش داشته.

با لحن محبت آمیزی گفت
"اما کرولی ما فقط همدیگه رو داریم. نمیتونیم همدیگه رو ول کنیم!"

کرولی در حالی که اون فرشته هنوز دستاشو رها نکرده بود سرشو گذاشت روو شونه اش و اروم گفت

"نمیتونم ولت کنم انجل!نمیتونم..."
(I can't leave you angel! I can't. ..)

"میدونم....
و متاسفم بابت حرفی که زدم! ابدا نمیخواستم ناراحت ب...."

"هیشششش..."

ازیرافیل میدونست و حسش میکرد که کرولی الان آرومه چون مطمئنه، چون خیلی طولی نکشیده بود که دوباره خودشو پیدا کنه، چون میدونست تنها نیست، چون فقط نیاز به یه اطمینان دوباره داشت برای آروم بودن .

که البته اون اطمینان دقیقا همون کسی بود که میشد سر به شونش تکیه داد و آروم بود.


{خب احتمالا اگه این دوتا جذاب رو با هم شیپ کنید، متتظر بودید حداقل همدیگه رو بوس کنن...آره میفهمم باید همچین چیزی میبود ولی صبر داشته باشید 😊 ...}

ALWAYS & FOREVERWhere stories live. Discover now