18. Fire

161 38 1
                                    

پایین ساختمون ازدحام بود... آتش نشانی هم رسیده بود ولی عملا کاری از دستش بر نمیومد فقط اتش نشانا سعی میکردن مردم و از ساختمون دور نگه دارن.

مزکین دور تر ایستاده بود و مضطرب به بالای ساختمون نگاه میکرد و منتظر بود.
لاکس توی آتیش فرو رفته بود، جوری که حتی آتیش کم هم نمیشد، جای تعجب داشت که چرا جاهای دیگه ساختمون و اتیش فرا نگرفته بود، فقط لاکس!
"چی...چی شده؟!"

مزکین برگشت سمت صدا لوسیفر و دید که پشت سرش ایستاده و مات و مبهوت به لاکس و شعله های آتیش نگاه میکنه. گفت:
"دیشب چه غلطی کردی؟"

"چییی؟!"
"میگم دیشب چه گوهی خوردی؟! مگه من بهت نگفتم کاریشون نداشته باش؟!!!"

"چه ربطی داره؟ دارم ازت میپرسم اینجا چیشده، بعد ازم راجب دیشب میپرسی؟!"
"د احمق خونه ات داره میسوزه!!! اون آتش نشانای احمق نمیدونن دلیل آتیش سوزی چیه، من که میدونم چی دیدم اونجا!"

لوسیفر با تردید به میز نگاه کرد
"مگه...چی دیدی؟!"

مزکین یه لحظه به لوسیفر خیره شد، یه نفس عمیق کشید و گفت
"چند دقیقه قبل آتیش سوزی، کرولی رو از دور توی سالن دیدم، دقیقا وسط سالن!"

بعد دست به سینه جلوی لوسیفر که چشماش گرد شده بودن ایستاد
"دوباره میپرسم... چه غطی کردی دیشب؟!"

لوسیفر بدون توجه به سوال میز پرسید
"باهم دعوا کردین؟!"
"چییی؟! خودتم میفهمی چی میگی؟!"

یکم مکث کرد و حرفشو ادامه داد
"ببین تو واقعا نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟!این فرق داره،... کرولی عصبانیه!!!!"

لوسیفر دوباره به لاکس خیره شد
"پس منتظرمه!"

و رفت سمت در ورودی. میز کلافه و بلند گفت
"Good luck!"

لوسیفر رفت سمت ساختمون، از ازدحام جمعیت رد شد، یکی از آتش نشانا بلند گفت
"آقا نمیشه برید داخل، خطرناکه!"
لوسیفر بدون توجه به حرف اون مرد رفت داخل ساختمون.

*****

طبقه های بالا در حال سوختن بودن به جز سالن اصلی. دور تا دور سالن شعله های آتیش بودن ولی فقط دورش.

لوسیفر به وسط سالن نگاه کرد. کرولی پشت بهش وسط سالن روی یکی از مبل ها لم داده بود و به دستش خیره شده بود و یه گوله آتیش و گرفته بود و با حرکت انگشتاش آتیش و بازی میداد.

لوسیفر صداش کرد
"کرولی!!!"

ک

ALWAYS & FOREVERWhere stories live. Discover now