4. Angel, it's me!

234 57 3
                                    


ا

ز صحبت ازیرافیل با اون مرد و دیر رسیدنش به ریتز و برخورد اتفاقیش با کرولی حدودا یه هفته میگذره...

برخلاف حرفش، ازیرافیل اون مرد و خوب میشناسه و میدونه چه کارایی از پسش بر میاد..
و فرشته نگرانه..
حس بدی داره...
منتظر اتفاق بدی بیوفته...
و هنوز به کرولی چیزی نگفته!
ساکت مونده و حرفی از اون اتفاقا نزده..
همونطور که هیچ وقت نمیگفت..
به نظرش منطقی میومد..
نمیخواست اونم مثل خودش نگران کنه..
ولی واقعا تصمیمش منطقی بود؟!

ولی کرولی میفهمید و میدید که فرشته کلافه ست..
مثل قبل نیست و حدس میزد که باید چی کار کنه...

**********

صدای آب پاش توی آپارتمان پیچیده بود.
ولی خبری از تن صدای بلندی که بپیچه توی فضا نبود، خبری از نگاه های کج کج و عصبانی هم نبود..
شیطون توو فکر بود، به گیاه هاش آب میداد ولی حواسش پی چیز دیگه ای بود.

فکر کنم ... فکر کنم وقتش باشه!

یه برگ بزرگ و گرفت توی دستش و همینطور که لمسش میکرد بهش خیره شد

فکر کنم نمیتونه به زبون بیارتش، شاید میترسه..

کرولی به گیاهاش نگاه میکرد ولی توی مغزش فقط یه تصویر بود؛ فرشته! فرشته ش...

با خودش فکر کرد
شیش هزااار سال...
و بلافاصله بلند گفت
کافیه، دیگه کافیه

برگشت سمت میزش، تلفن رو برداشت و شماره رو گرفت
بفرمایید؟

انجل منم!

اوه کرولی! چه خبر؟

میخوام ببینمت، باید باهات حرف بزنم

چطور؟چیزی شده؟اتفاقی افتاده؟

نه چرا باید اتفاقی افتاده باشه؟ !

ه..هیچی، همینطوری پرسیدم

کرولی از پشت تلفن نفس عمیقی کشید
یه ساعت دیگه کتابفروشی

باشه،مشکلی نیست، منتظرم

کرولی گوشی رو قطع کرد.
اون طرف خط فرشته خدا خدا میکرد کرولی بویی از قضایا نبرده باشه! نمیخواست با چهره ی به شدت عصبانی شیطون رو به رو بشه.
با خودش فکر کرد
اره اگه فهمیده باشه واقعا دردسر میشه، کرولی کسی نیست که همینطوری بایسته و کسی که داره تهدیدش میکنه رو فقط نگاه کنه اون خیلی کله شق تر از این حرفاس..

ALWAYS & FOREVERWhere stories live. Discover now