22. After you!

154 35 6
                                    

"بذار حدس بزنم... بعده حرفاش با خودت فکر کردی که نکنه راست بگه! بعدم با همون شک کشنده برگشتی اینجا تا مطمئن شی... حتی بهم نگاه نکردی...تیمارم کردی چون میخواستی اون حرفا رو از خودم بشنوی... چون بهم نیاز داشتی!"

جوری جمله آخرش رو بلند گفت که حتی خودش هم از تن صداش ترسید.
کرولی فقط بهش خیره شده بود.

فرشته وقتی به خودش اومد که تمام عصبانیتش و با حرفاش سر شیطون خالی کرده بود. تا حالا اون شکلی سرش داد نزده بود. توی یه لحظه حس پشیمونی تمام وجودشو در برگرفت، میدونست اون به اندازه کافی احساس تنهایی کرده، سزاوار بیشتر از این نبود.

چند قدم خودش رو عقب کشید و با حالتی که زمین تا اسمون با چند ثانیه قبلش فرق داشت نصفه و نیمه گفت
"I'm...I'm sorry!"

کرولی سرش رو با خجالت پایین انداخت و به زمین خیره شد
"I'm sorry too... Angel!"

ازیرافیل رفت کنارش و رو زانوهاش نشست.
"I didn't mean it!"
"...I know."

فرشته دستاش رو گرفت
"Look at me!"

کرولی بلاخره به چشماش خیره شد. چشمای آبی ای که شبیه توسی بودن و به راحتی میتونستن اون و غرق خودشون کنن.
ازیرافیل ادامه داد

"We are not just an angel and a demon...we are more than that...we are in love with each other! And you need to know that I never lie to you. Okay?"

شیطون همونطور که خیره مونده بود بهش سرشو به نشونه تایید تکون داد.

ازیرافیل لبخند زد و دستش رو روی گونه ش گذاشت و بهش نزدیک تر شد. میخواست کرولی رو ببوسه، طعم لب هاشو فراموش کرده بود.

ولی شیطون قبل از اینکه فرشته به خواسته ش برسه دستشو روی لب های فرشته گذاشت. لحنش آروم بود
"No."

ازیرافیل یه لحظه لبخندش محو شد ولی دوباره لبخند زد
"Too fast! Ha?"

کرولی بی حوصله بود
"Ugh fuck off!"

فرشته آروم خمدید و اطراف و نگاه کرد تا یه حواس پرتی برای دوتاشون پیدا کنه. نباید میذاشت تو اون حال بمونه.

اره هنوز درد داشت، هنوز باور نداشتن بال ها آزارش میداد، هنوز با خودش فکر میکرد چرا باید این اتفاق براش بیوفته! برای خودش، برای کرولی!

ولی تمام چیزی که براش مونده بود همون کسی بود که رو به روش نشسته بود و هر روز بیشتر از روز قبل خورد میشد.

نمیخواست بیشتر از این تو اون حال ببینتش. باید کاری میکرد هر چند کوچیک...
حواسش جلب صدایی شد که از بیرون میومد. بارون گرفته بود.

بلند شد ایستاد و دستش و طرف کرولی دراز کرد.
"بریم قدم بزنیم؟!"
کرولی غرغر کرد
"اههه...انجل!"

فرشته همچنان منتظر ایستاده بود. شیطون که دید چاره ای جز گوش کردن نداره دستشو گرفت و بلند شد. هنوز میخواست بدونه کی اون کار و کرده، هنوز کلی سوال داشت که باید جوابشونو میگرفت ولی ترجیح داد فعلا نپرستشون... به اندازه ی کافی دردسر درست کرده بود. میدونست فرشته بلاخره میگه بهش.

ازیرافیل گفت
"من میرم چتر و..."

دردی که پشتش احساس کرد مانع ادامه دادن جمله ش شد. دستشو پشت کتفش گذاشت و برای ثانیه ای چشماش و بست.

شیطون پرسید
"You alright?"
"Yes. Yes, I'm fine."

ازیرافیل بی توجه به دردش رفت تا چتر و بیاره. وقتی برگشت با کرولی رو به رو شد که داشت دنبال چیزی میگشت.

"دنبال چی میگردی؟!"
"....عینکم...عینکم نیست!"

فرشته لحظه ای فکر کرد و رفت سمت یکی از قفسه های گوشه ی سالن چیزی برداشت و برگشت پیش کرولی
"بیا!"

کرولی به ازیرافیل و عینک دودی که تو دستش بود و اون گوشه ی سالن با تردید نگاه کرد.
"ولییییی....من مطمئنم این چند روز اصلا اون طرف نرفتم!"

"میدونم. اینو قبلا جا گذاشتی اینجا."
"کی؟"
"اون شب که...."
فرشته مکث کرد. نه به خاطر اینکه یادش نمیومد، بلکه چون فقط نمیخواست به یاد بیارتش!

کرولی دوهزاریش افتاد
"Oh yes! That bloody night!"

و بعد به فرشته اش لبخند زد و عینک و ازش گرفت.
"Should I say thank you?"

ازیرافیل با شیطنتی که توی صداش موج میزد گفت
"Better not!"

لبخند کرولی عمیق تر شد و عینکش رو به چشم زد. رفتن سمت در. شیطون در و باز کرد و کنار ایستاد
"After you!"

فرشته گله مندانه نگاهی به کرولی کرد
"Crowley! I have to say that! I'm the nice one!"

شیطون ابروهاشو بالا انداخت
"Oh seriously?...Ok. "

و از در رفت بیرون و در پشت سرش بسته شد. ازیرافیل که با عکس العمل یه دفه ای کرولی غافلگیر شده بود لبخند کم رنگی روی لباش نقش بست
"Oh my goodness!"

و از در بیرون رفت.

******

ترجمه
-من...متاسفم!
-منم متاسفم...انجل!
-منظوری نداشتم!
-...میدونم.
-به من نگاه کن!
.
-ما فقط یه فرشته و شیطون نیستیم. ما بیشتر از اونیم...ما عاشق همدیگه ایم! و تو باید بدونی که من هیچ وقت بهت دروغ نمیگم! باشه؟
.
-نه!
- زیاده رویه!ها؟
-اههه...گمشو!
.
-خوبی؟
-اره.اره، خوبم!
.
-اوه اره! اون شب لعنتی!
.
-باید بگم ممنون؟
-بهتره نگی.
.
-بعد از شما!
-کرولی! من باید اونو بگم! من آدم خوبه ام!
-اوه جدی؟ باشه...
-اوه خدای من!

ALWAYS & FOREVERWhere stories live. Discover now