چانیول با تعجب پرسید "ب-بکهیون؟"
اصلا انتظار نداشت بکهیون رو به این زودی ببینه اونم تو همچین موقعیتی اما با این حال از اینکه پاپیش الان اینجاست خیلی ذوق زده شده بود
بکهیون جواب نداد بلکه به جاش به سختی از بینیش نفس کشید چون زخماش تیر میکشیدن و بخاطر دود سیگارِ چانیول داشت به شدت سرفه میکرد
چانیول متوجهی اذیت شدنش شد و فورا سیگار رو روی فرش فشار داد و باعث سوراخ شدنش شد
با خاموش شدن سیگار، بکهیون سعی کرد بلند بشه، چانیول فهمید و بلندش کرد.
به اتاقِ خصوصیش برد و گذاشتش روی تخت
به آرومی سویشرت بکیهون رو درآورد که یه ذره خون از تیشرتِ زیرش چکید
بعدش تیشرت رو درآورد. ردهای قرمز شلاق که با عصبانیت زده شده بودن، جلو و پشت بدنش رو پوشونده بود
شلوار جینش روهم دراورد و بکهیون از درد نالید.
پارچه، مثلِ پوست دوم به بدنش چسبیده بود
همه جایِ پاهای سفیدِ شیریش پر از کبودی و بریدگی بودن در حالی که تو صورتش بالای ابروش، لب بالاییش و لپ هاش زخمی بودن
چانیول جوری لبای خودشو محکم گاز گرفت که ازشون خون اومد، دستاش رو مشت کردو زد تو دیوار
دلش میخواست خودشو بکشه، چون اون بود که به افرادش دستور داده بود بهشون آسیب برسونن و نمیدونست بکهیون هم ممکنه اونجا باشه
بکهیون با خستگی اطرافش رو نگاهی انداخت و از تخت اومد پایین و روی پاهای لرزونش وایستاد
چانیول با ناراحتی پرسید"بکهیون داری کجا میری؟" میترسید که بکهیون باز ترکش کنه بره
بجای جواب دادن دستشویی رو پیدا کرد و تو سینک سرفه کرد و خون بالا آورد
چانیول همینطور که اشکاش صورتش رو خیس میکردن التماس کرد
"ب-بکهیون ببخشید! ت-تو میتونی منو بکشی یا همهی چیزامو برداری اصن واسم مهم نیس اما لطفا نمیر"
بکهیون که صداش بخاطر جیغ کشیدن موقع کتک زدن شکسته شده بود، گفت "مت-متاسفم ک-که ترکت کردم نمیدونستم اینقد تحت تاثیر قرارت میده اما لطفا دیگه به آدما آس-آسیب نزن. دلم برات تنگ شده بود"
چانیول اعتراف کرد
"نه این تقصیره منه! من همیشه دوسِت داشتم و او-اون روز من نمیدونستم تویی. بکهیون لطفا با-باهام بمون. تو هیچوقت اسباب بازیم نبودی ت-تو اولین کسی هستی که من عاشقش شدم" رو زمین افتاد و قلبش به طور ناباوری مچاله شد
اونا یه صدای هاپ هاپ شنیدن، بکهیون صدا رو دنبال کرد. درو باز کرد و دید یه پاپیِ سفیده کوچولو بهش خیره شده و هاپ هاپ میکرد
همینکه نگاهشو برداشت به سرعت از کنار بکهیون رد شد و رفت سمت چانیول و اشکاش رو لیس زد
وقتی چانیول پاپی رو بکی صدا زد، بکهیون چند بار چشماشو بهم زد
رفت نزدیک و سعی کرد پاپی رو لمس کنه اما اون بهش غرید
"بکی نه! بی ادب نباش! تا یه هفته باهات بازی نمیکنم"
چانیول سرزنشش کرد و پاپی به عنوان عذر خواهی نالید
بکهیون ابروهاش رو توهم کشید"یا چانیول چرا باهاش بدجنسی؟"
چانیول به نرمی زمزمه کرد"اما اون روتو غرید" و لبشو گاز گرفت
بکهیون سرزنشش کرد "خب؟ نباید با پاپی اونطوری رفتار کنی" پاپیِ ترسیده رو برداشت و سرشو بوسید
پاپی فورا لبای بکهیون رو لیس زد و خوشحال شد
بکهیون با لپای سرخ شدش پرسید "صب کن، تو صداش زدی بکی؟"
چانیول با لکنت گفت"م-من، خب مناسبش بود" بکهیون واقعا احساس خوشحالی کرد
چانیول از اینکه پاپی داشت لپای بکهیون رو لیس میزد بیش از حد حسودیش شده بود اما بخاطر صدمه زدن به بکهیون حس بدی داشت.
با اینحال بکهیون رو کشید سمت تخت و جعبهی کمک های اولیه رو برداشت و با زیرکی بکهیون رو ثابت نگه داشت، با یه تیکه پنبه کنارِ لبشو تمیز کرد.
نالههای هر ۵ثانیهای بکهیون هیچ کمکی به کم کردن درد قلبِ مقصرش نمیکردن بلکه سنگین ترش میکرد
وقتی چانیول داشت زخم های بکهیون رو رسیدگی میکرد، نتونست به این فک نکنه که چطور فرشتهی شکستنیه جلوش جهنمی رو که اون ساخته رو تحمل کرده؟
اون حتی نمیتونست تصویر بکهیون رو وقتی بخاطر شکنجه بیهوش میشد رو تصور کنه
بعد از این که کارشو تموم کرد بکهیون رو از تخت اورد پایین
به ارومی به سمت حموم بردش و نشوندش توی وان
آب رو باز کرد، زمانی که زخمای بکهیون خیس شدن نالهای کرد
شرتش خیس شد و پاپیِ توی دستش محکم بهش چسبید
چانیول یه پیراهن و چند جفت از شرتاش رو واسش گذاشت و از حموم رفت بیرون
زمانی که بکهیون توی حموم بود کلی افکار تو ذهنش میچرخیدن
بکهیون دوباره ترکم میکنه اگه باز خوب باشم؟ من باید با اونم مثل بقیه رفتار کنم؟ چی میشه اگه بخش شیطانیم دوباره ظاهر بشه؟
وقتی یکی پیراهنش رو کشید از افکارش اومد بیرون
چانیول به طرفش نگاهی انداخت و بکهیون رو دید که حمومش رو تموم کرده، لباس هایی رو که بهش داده بود رو پوشیده و موهاش هنوز تَرن
سشوار رو برداشت اونو رو روی صندلی نشوند و موهاش رو خشک کرد
بکی واس خوردنِ شام دست و پا زد
بکهیون با انگشتاش بازی کرد و حرف زد
با ترس پرسید "چانیول می-میشه بزاری داهیون بره؟"
حس های حال بهم زنی تو شکم چانیول ظاهر شدن و دست از خشک کردن موهای بکهیون برداشت
با دلخوری پرسید "چرا باید اینکارو بکنم؟"
بکهیون به ارومی زمزمه کرد "چ-چون اون واسم یه شخصِ مهمِ"
با این حرف ، چانیول محکم صندلی رو نگه داشت تا عصبانیت، کنترلش رو به دست نگیره
با موهای بکهیون بازی کرد و پرسید "دوسش داری؟"
"نه-" با این نفس راحتی کشید تا وقتی که بکهیون ادامه داد
"عاشقشم" دندوناش رو روی هم فشار داد و صندلی رو برگردوند. بکهیون رو مجبور کرد تو صورتش نگاه کنه
به طور خطرناکی نیشخندی زد و انگشتش رو روی یکی از بریدگی ها گذاشت که باعث شد بکهیون از درد ناله کنه
بکهیون تلافی نکرد چون اون واس ترک کردن چانیول که باعث شده به ادم ترسناکتری تبدیل بشه، مقصر بود
چانیول پرسید"بکهیون چطور همچین کاری کردی؟"
بکهیون میخواست بپرسه "چی-"
چانیول روی کمرش اشکال دایرهای کشید و پرسید "چرا تنها چیزی رو که بیشتر از همه منتظر داشتنش بودم دادی؟"
بکهیون زمزمه کرد"چی داری میگ-"
چانیول با ناراحتی نگاش کرد"چرا عشقتو دادی؟"
بکهیون خواست توضیح بده "چون اون-"
کف دستای بکهیون رو لمس کرد و پرسید "ببینم تصادفی روش قهوه ریختی؟"
بکهیون خواست بگه "نه من-"
چانیول دستاشون رو بهم گره زد و زمزمه کرد "ببینم کارهایی رو که من واست انجام دادم تو واس اون انجام دادی؟"
بکهیون میخواست بپرسه "چانیول چی-"
با تن سرد پرسید "باهاش خوابیدی؟"
وقتی بکهیون به چانیول سیلی زد یه صدای ناهنجار اونجا پیچید
بکهیون که تو آستانهی گریه کردن بود پرسید "واقعا فکر کردی من همچین آدمیام؟"
چانیول صورتش رو برگردوند و دوباره با بکهیون چشم تو چشم شد، یه رد صورتی روی گونش نقش بسته بود
بکهیون گفت "داهیون برادرمه" ....~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پارت 29 ❤️
یه نگاه به بوکمون بندازین و بهش عشق بدین🙏🏻🥺 قراره کلی تصور، ایمجین، ... توش بزاریم 💓💓
![](https://img.wattpad.com/cover/220243351-288-k557184.jpg)
YOU ARE READING
Only Mine / ChanBaek { Persian Translation }
Fanfiction꒱࿐♡ ˚.*ೃ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ✫ ˚♡ ⋆。 ❀ ┊ ☪︎⋆ ⊹ ┊ . ˚ ✧ ╭══• ೋ•✧๑♡๑✧•ೋ •══╮ ✎ 𝘍𝘪𝘤 : 𝘖𝘯𝘭𝘺_𝘔𝘪𝘯𝘦 ✎ 𝘤𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴 : 𝘊𝘩𝘢𝘯𝘉𝘢𝘦𝘬 ✎ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦 : 𝘤𝘳𝘪𝘮𝘪𝘯𝘢𝘭 ,𝘴𝘮𝘶𝘵 , 𝘢𝘯𝘨𝘴𝘵 ✎𝘸𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳 : @.𝘱𝘪𝘯𝘬1314 ✎𝘛𝘳𝘢𝘯𝘴 : 𝘴𝘰𝘰...