بعد از روز لذت بخش دیروز، بکهیون بیدار شد وسرحال به آشپز خونه رفت
یه لیوان آب واس خودش ریخت و درحالی که نگاهش به چانیول بود که داشت موهای بهم ریختش رو درست میکرد و میومد پایین آبش رو نوشید
بکهیون یه لحظه با خودش فکر کرد که اونا مثل کاپل های متاهل شدن
باهم تو یه خونه زندگی میکنن، چانیول هر صبح واسش صبحانه درست میکنه و حالا باهم میخوابن هرچی بیشتر فکر میکرد صورتش بیشتر سرخ میشد
سرخ شدن یهوییش از چشم چانیول دور نموند و پرسید
"بکهیون داری به چی فکر میکنی؟"
فکرشو بلند گفت"به اینکه ما چقد شبیه کاپل های متاهلیم"
بعدش متوجه شد چی گفته و به سرعت جلو دهنش رو گرفت و سرفه ی الکی کرد
چانیول ازاینکه بکهیون اینقد رک بود شوکه شد و یه بار دیگه فهمید چقد پاک و سادست، برخلاف اون، حس کرد شکمش سبکتر از همیشهست و روحیهش به طور باورنکردنیای بهتره
چانیول نیشخندی زد "موافقم" و لیوان بکهیون رو برداشت و آبای باقی موندش رو خورد
بکهیون با نگاه کردن به لیوان خالیای که چانیول دهنیش کرده بود گفت "یاا اون مال من بود!"
"و تو مال منی" (*الان ابراز عشق کرد؟ابراز مالکیت کرد؟یا کرم ریخت؟) چانیول چشمکی زد و شروع کرد به درست کردن صبحانه در حالی که بکهیون هنوز وسط آشپزخونه خشکش زده بود
بعد از صبحانه چانیول از یه هفته کار کردن بکهیون براش، واس تمیز کردن خونه استفاده کرد و دستور داد خونش رو خوشگل کنه
بکهیون بهش چشم غره رفت اما با اینحال از دستوراتش پیروی کرد
با وجود اینکه بخاطر مجبور کردن بکهیون واس انجام دادن اینهمه کار حس بدی داشت اما اون دوست داشت صورتش رو وقتی از دستش عصبانی بود و شکایت میکرد نگاه کنه
با اینکه بکهیون سر چانیول نق میزد اما اصلابراش مهم نبود چون میدونست بکهیون الان داره درموردش فکر میکنه و بخاطرش راضی بود
چانیول بکهیون رو درحالی که داشت زمین رو تمیز میکرد و توجه ی بیشتری به گوشه کناره ها داشت با یه لبخند بزرگ نگاه کرد و حس کرد بکهیون همسر خیلی خوبی میشه~~~~~~~~~~~~~~~
Baekhyun's Pov
داشتم گوشه ها رو تمیز میکردم که چانیول بخاطر یه قرار ملاقات مهم با هیئت مدیره درمورد توسعه ی کمپانی هاش رفت بیرون
بدون اذیت کردنا و حضورش همه جا خیلی ساکت و پوچ بود
بعد از تمیز کردن نصف بیشتر خونه، قبل از ادامه دادن یکم استراحت کردم
اطراف رو نگاهی انداختم و با خودم به توافق رسیدم که این خونه حس خودمانی و راحتی رو نمیده پس یه نقشه کشیدم و کاغذهای چاپگر چانیول رو پیدا کردم و بعد از یه قرن چندتا مداد رنگی هم پیدا کردم
سرمو رو کف دستم گذاشتم و اطراف رو نگاهی انداختم که چشمم به عکس چانیول که داشت نیشخند میزد افتاد
با همین چندتا مداد رنگی هام سعی کردم بهترینم رو بِکِشم اما بجای نیشخند یه لبخند واسش کشیدم
بعد از اینکه نقاشیم تموم شد کنار نقاشی بزرگش با یه تیکه چسب، چسپوندم
نگاه کردن بهش باعث میشد خندم بگیره
یه چانیول خندون کوچولو و منی که کنار عکس بزرگش که توش نیشخند میزد، میخندیدم
به هدفم ادامه دادم و نقاشی های دیگه ای کشیدم
گلدون سفید رو با گل های تازه که از باغ چیده بودم پر کردم
رو دکور پذیرایی و حمام هم کار کردم
بعدش یه دسته برگه های برچسبی زرد رنگ پیدا کردم ، همم امیدوارم دفعه بعد رنگ موردعلاقه ی منو بخره
با اینحال روشون چیزای مثبت و خنده دار نوشتم و اطراف خونه چسبوندم
وقتی آخرای چسبوندن بودم صدای زنگ تلفن از پذیرایی اومد
تلفتن خونه رو برداشتم و با سلام جواب دادم
شخص اون طرف گوشی پرسید"سلام آمم شما؟"
"آه من بیون بکهیونم و من آه... به عنوان پیشخدمت برای چ- آقای پارک کار میکنم" اینو گفتم تا اون شخص شایعه درست نکنه
"اوه، سلام آقای بیون من کیونگسوام منشی آقای پارک یه درخواستی ازت داشتم"
"آه بله چی میخوایین؟"
"میتونی یه پوشه ی مانیل* سیاه رو پیدا کنی؟ داخلش برگه های برای توسعه ی کمپانی ها است که خیلی مهمن و باید برسن دست اقای پارک"
(*یه نوع کاغذه)
"آم باشه مشکلی نیست"
"ممنون، خیلی ممنون بکهیون من شماره رو برات اس ام اس میکنم. اوه صب کن میشه شمارتو داشته باشم تا پیام بدم؟"
"بله خواهش میکنم، از صحبت کردن باهات خوشحال شدم" گفتم و تصور کردم که چقد کیونگسو الان خوشحال شده
یه دقیقه بعد ادرس رو فرستاد و من کل خونه رو دنبال پوشه سیاه گشتم تا بالاخره روی میز پیداش کردم
به سرعت برش داشتم اما وقتی رفتم بیرون متوجه شدم هیچ وسیله نقلیه ای ندارم
افکارمو کنار زدم و پریدم بیرون،جلوی باغ یه دوچرخه پیدا کردم شاید اگه بپرسم بهم قرضش بدن
به طرز ناباوری اجازه دادن و حتی دادنش به خودم گفتن سالهاست اونجا افتاده و کسی استفادش نمیکنه.
با خوشحالی پوشه رو داخل سبد دوچرخه گذاشتم و با کمک جی پی اس به سمت اون منطقه پدال زدم
بعد از یه زمان طولانی بالاخره رسیدم و متوجه شدم اونجا یه باره
با استرس آب دهنمو قورت دادم چون قبلا اصن همچین جایی نیومدم، بوی الکل و صدای بلند آهنگ باعث میشد سرم گیج بره بعد از کشیدن یه نفس عمیق وارد شدم و از بین جمعیت عبور کردم
چپ و راستو نگاه کردم و طبق ادرس کیونگسو دنبال پنجمین اتاق وی آی پی گشتم اما توسط دوتا مرد گنده با کت وشلوار نگهم داشتن بهشون در مورد پوشه گفتم و بهم گفتن خودشون میرسونن و بهتره تو بار باشم تا یوقت چیزی لازم داشتن در دسترس باشم
بعد از تکون دادن سرم، به یه گوشه ی خالیه بار رفتم و رو صندلی نشستم فورا یه نفر اومد و پرسید چی سفارش میدم با دستپاچگی جواب دادم "آب"
گارسون با یه لیوان آب و یه لیوان شفاف دیگه که بالاش یه تیکه لیمو بود برگشت
ازش تشکر کردم و یه ذره از نوشیدنی رو خوردم چون نمیخواستم وقتشون بخاطر درست کردنش واس من هدر بره
طعمش یجورایی شیرین بود و اون تلخی رو نداشت
همیشه میشنیدم که مردم چقد درمورد تلخی الکل شکایت میکردن
نا خودآگاه بیشتر و بیشتر خوردم تا اینکه لیوان خالی شد لبامو گاز گرفتم و حس کردم گونه هام دارن سرخ میشن
یه لیوان دیگه جلوم قرار گرفت سرمو بالا گرفتم که باز گارسون بود که گفت یه نفر پولشو پرداخت کرده
با لبخند به نوشیدنی که مثل قبلی بود نگاه کردم
دوباره وسوسه شدم و کم کم خوردم تا باز تموم شد چرا؟
وقتی حس کردم یکی پشتمو نوازش میکنه ابروهامو درهم کشیدم یه مرد خوشتیپ جوون که شبیه مدلا بود رو دیدم. اون خیلی قد بلند بود و منو یاد چانیول مینداخت
"هی خوشگله تنهایی اینجا چیکار میکنی؟"
"آمم....چان....برگه ....دوچرخه.....اینجا....یول" بخاطر جوابم خوشحال شدم
یهویی همه چی خیلی خنده دار شد و کلی خندیدم
اون گفت "اوه جالبه، یکم بیشتر میخوایی؟"و یه لیوان دیگه جلوم هل داد
"حتما" با ذوق جواب دادم و یه سر خوردمش و بعدش یه نفس راحت کشیدم
پیشنهاد داد"میخوای بریم بیرون؟ اینجا خفست"
"آممم.... حتماااااااا" کلمو کشیدم سمتش و خم شدم قدم هام کج و کوله بودن
بالاخره هوای تازه به صورتم خورد و یکم عطسه کردم
پسره منو نزدیک خودش نگه داشت و با لبخند پرسید
"میخوایی یکم خوش بگذرونی؟"
سرمو تکون دادم و گفتم
"نه.....چان.....برگرد......خونه......من.....خوب بخوابم"
چند لحظه با تعجب نگام کرد و پرسید
"میخوای بیایی خونم؟ گرم و راحته"
یکم فکر کردم و پرسیدم
"چانی هم همونجاست؟ میدونی دیگه خرس نر-نرمم" نخودی خندید و گفت اره و تا رسیدن به ماشینش کمکم کرد
اما قبل از اینکه بتونم بشینم یه مشت خیلی محکم خورد تو صورتش اون میخواست تلافی کنه اما وقتی ... همم صورت چانیول رو دید فرار کرد؟
ESTÁS LEYENDO
Only Mine / ChanBaek { Persian Translation }
Fanfic꒱࿐♡ ˚.*ೃ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ✫ ˚♡ ⋆。 ❀ ┊ ☪︎⋆ ⊹ ┊ . ˚ ✧ ╭══• ೋ•✧๑♡๑✧•ೋ •══╮ ✎ 𝘍𝘪𝘤 : 𝘖𝘯𝘭𝘺_𝘔𝘪𝘯𝘦 ✎ 𝘤𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴 : 𝘊𝘩𝘢𝘯𝘉𝘢𝘦𝘬 ✎ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦 : 𝘤𝘳𝘪𝘮𝘪𝘯𝘢𝘭 ,𝘴𝘮𝘶𝘵 , 𝘢𝘯𝘨𝘴𝘵 ✎𝘸𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳 : @.𝘱𝘪𝘯𝘬1314 ✎𝘛𝘳𝘢𝘯𝘴 : 𝘴𝘰𝘰...