سهون پرسید
"ب-بکهیون ، تو چانیول رو به یاد نمیاری؟"
بکهیون زمزمه کرد "ب-به یاد میارم"
"پس چرا؟"
"فقط میخواستم گولش بزنم ببینم هنوزم دوستم داره یانه"
سهون گفت"واو هیونگ تو خیلی خبیثی"
بکهیون لباشو آویزون کرد که سهون ادامه داد
"اما این تلافیه کارِ خودشِ ، اون دو سال بامن سرد رفتار کرده. بعلاوه اون از دستِ تو عصبانی نمیشه"
بکهیون بعد از تصور کردن حالتِ افتاده و شکستهی چانیول، زمزمه کرد
"شا-شاید نباید اینکار رو ان-"
سهون با چشمای پاپی شکل خواهش کرد "نه هیونگ انجامش بده لطفا~ من میخوام ایسگاش کنم"
بکهیون گفت "پس فقط برای یه روز"
کریس پرید وسط"منم کمک میکنم"
خب اینطوری، سهون، بکهیون رو تا پایین پله ها کول کرد و هرسه تاشون اومدن پایین
چانیول بالا رو نگاه کرد و بطری آبش رو روی کانتر گذاشت، یادگرفته بود عاقبت نوشیدن (شراب)چیه
وقتی بکهیون به شونه سهون نزدیک تر شد و نشستن روی مبل، بیشتر اخم کرد
همین که باب اسفنجی رو پلی کردن، سهون رفت که چانیول رو که به یه جا با عصبانیت خیره شده بود، آروم کنه
وقتی سهون سعی کرد چندتا کلمهی خوب بگه، چانیول دندون قروچه کرد و تهدیدش کرد که توی قابلمه میجوشونتش، پس اونم لگد خورده برگشت و نشست رو مبل
جالبه که تنها شخصی که میتونه چانیول رو آروم کنه فراموشش کرده.
در واقع بکهیون اولین کسیه که چانیول حس میکنه خیلی زیاد و عمیق عاشقشه
همینطور آخرین نفر چون هیچکس دیگهای نمیتونه جای خالیه قلبش رو پُر کنههمینطور که روز میگذشت، چانیول بیشتر و بیشتر درمونده و عصبانی میشد
سهون همش خیلی نزدیکِ بکهیون بود- حتی خم میشد و یچیزایی تو گوشش زمزمه میکرد بعد، از خنده منفجر میشدن
وقتی چانیول یه تماس از زیردستاش درمورد امضا کردن چندتا سند دریافت کرد با غرغر قبول کرد و وقتی صدای زنگ در اومد رفت بازش کرد
تائو و چن اومدن داخل و کریس خیلی زود با دیدنشون خشکش زد
از روی مبل بلند شد و تائو رو با خودش کشید بیرون و اون ۴تا رو تو خونه ول کرد
بعد از اینکه چانیول امضا کردن اسناد رو تموم کرد، چن خواست بره که بکهیون ازش پرسید میخواد واس فیلم بمونه یا نه
چن میخواست سرش رو به عنوان موافقت تکون بده اما زیرِ چشم غرهی آتشینه رئیسش نتونست و با احترام تعظیم کرد و به سرعت رفت بیرون
با نیشخند، چانیول جای خالی کنارِ بکهیون نشست و یه اینچ بهش نزدیکتر شد
سهون بلند شد که بره بستنی بیاره ، از اون دوتا پرسید که بکهیون با یه بله لطفا و رئیسش با یه ممم نامشخص جوابش رو دادن
بعداز اینکه سهون رفت، چانیول سعی کرد بازوش رو از
پشت مبل دورِ بکهیون حلقه کنه اما بکهیون آب دهنش رو قورت داد و به آرومی با توجه به پشتش چند اینچ دور شد
سهون بلند گفت"اینم از این" و به هرکدومشون یه کاسه بستنی داد
چانیول قهر کرده بود و هر قاشق رو با غرغر میخورد و بکهیون سعی میکرد لبخندش رو بخاطر این صحنهی کیوت کنترل کنه
بعدتر، چانیول بخاطر وجودِ سهون اذیت شد و بهش پیام داد تا بره
سهون، طرفِ دیگه، روبه اسکرین گوشیش میخندید که چانیولِ عصبانی سمتش قدم برداشت
سهون متوجهی رفتارِ عوض شدهی رئیسش شد، بلند شد و با دو رفت پشتِ بکهیون که تازه از دستشویی اومده بود بیرون
"هیونگ! اون غریبهی ترسناک میخواد منو از اینجا پرت کنه بیرون!" سهون پیش بکهیون دهن لقی کرد که اونم بهش گفت بره
چانیول یه لبخندِ گشاد ازاینکه سهون بالاخره داشت میرفت زد اما وقتی که بکهیون هم پشتش شروع به گام برداشتن کرد خیلی زود لبخندش محو شد
چانیول مچِ کوچیکه رو محکم گرفت و با صدای شکسته گفت "ب-بکهیونا بمون"
بعد از اینکه بکهیون یه نگاه متاسف بهش انداخت، زمزمه کرد "ببخشید" و دستش رو عقب کشید و دنبالِ سهون از خونه بیرون رفت
تا هر وقت که بکهیون سالم و خوشحال بود چانیول نمیخواست بهش خیلی فشار وارد کنه
این تنها چیزیه که مهمِ.
به آرومی از پله ها بالا رفت - خونه حالا خالی و سرد بود بدون هیچ خندهای، فقط صدای نفس هاش شنیده میشد- دقیقا مثل اون زمانی که هنوز بکهیون رو ملاقات نکرده بود
با سر پایین افتادش و قلب سنگین تر از قبلش با ناراحتی دور شد
با حال داغونش، لباساش رو کند و یه دوش آب گرم گرفت تا خودش رو آروم بکنه
بعد از اینکه یه ربدوشامبر پوشید، رفت اتاق بکهیون و رو تختش دراز کشید
بعد از نفس کشیدن بوی آرام بخشِ بکهیون، اشکاش از پلکاش ریختن پایین و صورتش رو خیس کردن
دیدن گریهی چانیول یه لحظهی خیلی ناب بود اما اگه در رابطه با موخرمایی باشه که خیلی زیاد عاشقشه کاملا امکان پذیره
رفتن. همه چیز رفتن. بکهیون رفته
چانیول نتونست کاری جز سرزنش کردنِ خودش بخاطر همهی دردهایی که به کوچیکه داده بود بکنه
اون تو تاریکی بو میکشید و ناله میکرد- خیلی آسیب پذیر و افسرده بنظر میرسید
خیلی زود دیدش تار شد و یه لکهی بزرگِ آب روی ملافه تخت نقش بست
اون متوجهی دستای کوچیکی که درو باز میکردن نشد
اون متوجهی صدای قدم های آهسته نشد و اون متوجهی بوسهی سافت روی پیشونیش نشد و همینطور بیشتر گریه میکرد و ناراحتیش رو بیرون میداد
اون باور داشت حتما بکهیون رو خیلی زیاد دوست داره که الان داشت توهمش رو میزد
اما بعد از مدتی که جسمِ تارِ جلوش ناپدید نشد، اشکاش رو پاک کرد و با صدای شکستش گفت
"بک-بکهیون؟"
کوچیکه میخواست آهسته بگه که تصادفا بلند گفت"سورپرایز!"
چانیول زمزمه کرد "ام-اما تو منو فراموش کردی"
"اون یه شوخی بود، فقط میخواستم تست کنم ببینم چقد دوستم داری و تو خیلی احمقی، من حتی سرمم ضربه نخورده پس چطور میتونم فراموشت کنم؟"
چانیول به شوخی گفت"ازت متنفرم" اما بکهیون فک کرد واقعی گفته و شروع کرد به توضیح دادن
"بب-ببخشید من- آم من نمیخواستم اما من فقط-"
چانیول زمزمه کرد"من فقط داشتم شوخی میکردم" بلند شد و بکهیون رو، رو دستاش بلند کرد که باعث شد اون بخاطرِ سورپرایز جیغی بکشه و دستاشو دور گردنش محکم کنه
"میدونی بک، من بخاطر کاری که کردی خیلی ناراحتم"
گوش کوچیکه رو گاز گرفت و اذیتش کرد
"بب-ببخ-" بکهیون خواست عذرخواهی کنه که چانیول پرید وسط
"من هیچ عذرخواهی رو نمیپذیرم"
بکهیون پرسید "پ-پس؟"
چانیول تقاضا کرد و خم شد "ازت میخوام که خوبم کنی"
بکهیون گفت"لی هیونگ میتونه تو این کمکت کنه"
چانیول زمزمه کرد "من بوس میخوام"
بکهیون یه آه کشید، دو طرف سر غوله رو گرفت بوسیدش و عقب کشید، صورتش داغ شد
مهم نیس تا کجا پیشرفتن یا چند بار همو بوسیدن، بکهیون همیشه با بوسیدن چانیول داغ میشه و خجالت میکشه
به آرومی، چانیول رفت سمت اتاقش، با بکهیون توی بغلش روی تخت نشست و به تاج تخت تکیه داد
چانیول گفت "من یه بوسِ دیگه میخوام" و بینی هاشون رو بهم مالید
بکهیون زمزمه کرد "نه، همون بس بود" و گردن چانیول رو بغل کرد و صورتش رو توی رب دوشامبرش مخفی کرد
"میدونی من خیلی عصبانیام، سهون خیلی نز-" چانیول شروع کرد که باز بکهیون بوسیدش
"بفرما. همین. اوکی؟" بکهیون لباش رو آویزون کرد که چانیول لبخندی زد و خم شد و لباشو اسیر کرد و یه ذره مکیدشون
"من دوسالِ فاکی فقط بخاطر همین لحظه صبر کردم" نفسی کشید و همهی احساسات سرکوب شدش رو تو بوسه بیرون داد، بیشتر نفس های بکهیون رو گرفت و یه ذره کبودش کرد
اون یه بوسهی آروم، پر حرارت و شیرین بود، همزمان همه مدل بود
همینکه سرِ بکهیون مقابلِ سینهی یول خم شد، چانیول زمزمه کرد "دوست دارم"
و بعد از مدتی دوباره گفت "دلم برات تنگ شده بود"
وقتی بکهیون جواب نداد و فقط چانیول رو محکم تر بغل کرد، اون پرسید
"بکهیون؟"
"منم همینطور"
یکم بعد فین فین کرد و چشماشو به ربدوشامبر چانیول مالید و اشکاش رو پاک کرد
چانیول آرومش کرد "بیبی گریه نکن"
بکهیون با صدای گرفتش گفت"من بیبی نیستم"
"تو بیبی منی"
بکهیون زیرلب گفت"تو جوون تری پس نباید تو بیبی باشی؟"
چانیول جواب داد "خب قوانین میتونن تغییر کنن و بعلاوه به تو بیبی بیشتر میاد"
بعدش بکهیون از بغل چان اومد بیرون و یه اینچ رفت عقب و پرسید
"چانیولا نایون" نتونست جملهش رو کامل کنه
چانیول دندون قروچه کرد"نگران نباش اون دیگه نمیاد ما رو جدا کنه، شاید من باید فقط کارِ اون و دستهی پدرش رو تموم کنم"
"نه نکن! نایون عوض شده. قبلا ازم پرسید بود که کمکش کنم و منم خیلی واسش ناراحت شدم
بع-بعد اون بوسه، من میخواستم با دو بیام داخل و بکشمت عقب بعد خودم تا حد مرگ ببوسمت
اما-بجاش از اونجا دور شدم و وقتی داشتی دنبالم میگشتی نایون بهم زنگ زد. بوسه نقشهی اون بود تا مجبورت کنه اعتراف کنی، اون گفت که میدونست من میرم و تو میای دنبالم و کاری میکنی بمونم. حق با نایون بود اما ما انتظار نداشتیم که بادیگارش بهت شلیک کنه پس من-"
چانیول با صداش که داشت شکسته میشد پرسید"چرا بکهیون چرا؟ چرا قبول کردی که بهش کمک کنی؟"بکهیون لباش رو گاز گرفت و گفت
"چانیول من نمیتونم یه وارث واست به دنیا بیارم. و نابود شدنِ نسلت آخرین چیزیه که میخوام. کارمندها و دوستات بهت میخندن ومن نمیخوام یه باراضافی باشم پس ترک کردنت بهترین انتخاب بود. بع-بعدش تو میتونستی یه زنِ زیبا و یه خانوادهی خو-خوشحال داشته باشی"
چانیول اعتراف کرد "بکهیون من تورو بیشتر از بچه داشتن دوست دارم اگه این به این معنیه که نمیتونم بچه داشته باشم پس بزار نداشته باشم- تو خیلی واسم مهم تری. تا وقتی خوشحالم اهمیتی نمیدم که بقیه درموردم چی فکر میکنن. و-و موندنِ تو تنها چیزیه که میخوام. من بدون تو میمیرم بکهیون. اگه تو نباشی من خانوادهای نمیخوام"
"اما چانی-" بکهیون خواست بگه که چانیول حرفش رو قطع کرد و غرید "ساکت شو و منو ببوس" و باز لباهای کوچیکه رو اسیر کرد
بکهیون آروم و یه ذره با بی میلی و نگرانی دهنش رو باز کرد اما با اینحال با همون خشونت و عشق جواب بوسش رو داد~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پارت 52 💋
ESTÁS LEYENDO
Only Mine / ChanBaek { Persian Translation }
Fanfic꒱࿐♡ ˚.*ೃ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ✫ ˚♡ ⋆。 ❀ ┊ ☪︎⋆ ⊹ ┊ . ˚ ✧ ╭══• ೋ•✧๑♡๑✧•ೋ •══╮ ✎ 𝘍𝘪𝘤 : 𝘖𝘯𝘭𝘺_𝘔𝘪𝘯𝘦 ✎ 𝘤𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴 : 𝘊𝘩𝘢𝘯𝘉𝘢𝘦𝘬 ✎ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦 : 𝘤𝘳𝘪𝘮𝘪𝘯𝘢𝘭 ,𝘴𝘮𝘶𝘵 , 𝘢𝘯𝘨𝘴𝘵 ✎𝘸𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳 : @.𝘱𝘪𝘯𝘬1314 ✎𝘛𝘳𝘢𝘯𝘴 : 𝘴𝘰𝘰...