با شوک بالا رو نگاه کردم که چانیول رو دیدم
از پاک کردن قهوه از روی کتش دست برداشتم
نسبت به قبل خیلی فرق کرده بود- البته از اون خوبا
موهاش مثل قبل مشکی نبودن بلکه قرمزِ روشن بود هیکلش قوی تر و ترسناک تر شده بود
اما گوشای بزرگش هنوز اونجا بودن تا ثابت کنن این همون مردیه که من عاشقش بودم و هنوزم هستم
باورم نمیشه تونستم اینقد زود ببینمش
درحالی که داشت کتش رو تمیز میکرد، زمزمه کردم
"چا-چانیول"اونم دست برداشت و برگشت نگام کرد
فک میکردم بغلم میکنه و بعد همه چی درست میشه اما برا چیزی که چند لحظه بعد از دهنش در اومد بیرون اصلا آماده نبودم
"دستای کثیفت رو به من نزن" فریاد زد و من بخاطر تُن صداش به خودم لرزیدم
"مت-متاسفم که-" میخواستم بگم متاسفم که ولت کردم هرچند برخلاف خواست خودم بود اما اون حرفمو قطع کرد
با عصبانیت گفت"معلومه احمقی" و دستامو بشدت از روی کتش پس زد، به سختی خودمو کنترل کردم که گریه نکنم
اما حدس میزنم از اونجایی که واس ۲سال ترکش کردم بایدم اینارو تحمل کنم
سعی کردم بگم "میتونم ببرمش خشک ش-"
"نیازی نیست تو فقط بیشتر کثیفش میکنی"
به سرعت گفت و کتش رو درآورد
به طرفی پرتش کرد و شروع کرد به راه رفتن.
به لباسِ برندِ کاملا جدیدش خیره شدم، برش داشتم و رفتم دنبالش
یهویی وایستاد و قبل از اینکه تعادلم رو حفظ کنم خوردم به پشتش
"داری چیکار میکنی؟" یکی از ابروهاش رو بالا داد و برندازم کرد
هرچند اشتباه کردم اما بازم جوری که داشت باهام رفتار میکرد رو دوس نداشتم
"من- کتت هنوز سالمه و میتونم بشورمش و بهت پسش بدم"
نیشخندی زد و جواب داد
"نیازی نیس واس دوباره پوشیدن خیلی کثیف شده"
با دلخوری نگاش کردم
از کی تاحالا باز اینقد عوضی و بد اخلاق شده؟
"اما-" خواستم قانعش کنم اما اون فقط یه نگاه به ساعتش انداخت و گفت
"من وقت ندارم با همچین موضوع پیش پا افتادهای سر و کله بزنم پس چخِ" برگشت که بره
"صب کن!" آستینش رو کشیدم و اون عصبانی تر از قبل برگشت سمتم
اخطار داد
"از کدوم کلمه نفهمیدی که گم شی؟ احمقی؟ قبل از اینکه یه گلوله تو سرت خالی کنم گمشو"
داد زدم "بس کن!"
"میدونم اینکه دوسال ولت کردم تقصیر منه اما تو نباید اینطوری باهام رفتار بکنی و وانمود کنی من هیچ ارزشی واست ندارم!" فریاد زدم و آخرش نفس کم آوردم چون این خیلی دردناک بود
انتظار داشتم چانیول لبخند بزنه و بغلم کنه یا موهامو بهم بریزه و تا سرحد مرگ منو ببوسه اما هیچ وقت انتظارِ سناریویی رو که بعدا اتفاق افتاد رو نداشتم
"عجب گیری افتادم هاا" چانیول گفت و گیجگاهش رو ماساژ داد
خواستم بگم "چانیول من-"
"غیر رسمی باهام حرف نزن" بهم چشم غره رفت و هلم داد کنار و رفت
با کونم افتادم رو زمین و لبِ پایینم رو گاز گرفتم ،داد زدم
"چرا فقط این بازی رو تموم نمیکنی و باز چانیولِ مهربون نمیشی؟" توجاش وایستاد و برگشت طرفم و دستش رو سمتم دراز کرد
دستمو بردم جلو که بگیرمش اما قبل از اینکه انگشتام به دستش بخوره، دستش رو کشید عقب. چرا باوجود نزدیک بودن احساس میکنم خیلی دوره؟
با نیشخند گفت
"از کجا خیال کردی که من تا حالا مهربون بودم و باز باید تکرار کنم منو غیر رسمی صدام نزن و گرنه"
با قلب شکسته پرسیدم"ا-اما تو نمیدونی من کیام؟"
همینطور که به صورتم نگاه میکرد جواب داد "پولداری؟ فک کنم نه در ضمن تو کتمو خراب کردی
و اسممو میدونی پس حتما یکی از اون آدمای بیشرمی که میخوان بهم نزدیک بشن"
با صدای شکستم پرسیدم"ت-تو منو نمیشناسی؟"
"نمیشناسم"
چانیول جواب داد و قطره های دردآور از چشمام ریختن پایین ...~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پارت 36 💗
![](https://img.wattpad.com/cover/220243351-288-k557184.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Only Mine / ChanBaek { Persian Translation }
Fanfic꒱࿐♡ ˚.*ೃ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ✫ ˚♡ ⋆。 ❀ ┊ ☪︎⋆ ⊹ ┊ . ˚ ✧ ╭══• ೋ•✧๑♡๑✧•ೋ •══╮ ✎ 𝘍𝘪𝘤 : 𝘖𝘯𝘭𝘺_𝘔𝘪𝘯𝘦 ✎ 𝘤𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴 : 𝘊𝘩𝘢𝘯𝘉𝘢𝘦𝘬 ✎ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦 : 𝘤𝘳𝘪𝘮𝘪𝘯𝘢𝘭 ,𝘴𝘮𝘶𝘵 , 𝘢𝘯𝘨𝘴𝘵 ✎𝘸𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳 : @.𝘱𝘪𝘯𝘬1314 ✎𝘛𝘳𝘢𝘯𝘴 : 𝘴𝘰𝘰...