ليام بلند شد و با ديدن هري كنارش جيغ خفه اي كشيد و محكم بغلش كرد: هزا ... اومدي؟؟
هري هم متقابلا اون پسرو بغل كرد و گفت: اره ديگه چيكار ميشه كرد؟ و بعد خنديد
ليام خوشحال بود. نايل خيلي خوب بود هري خيلي خوب بود ولي لويي... اون فقط ازش ميترسيد
صداي در اومد و بعدش لويي وارد شد ليام خودشو جمع كرد و به هري چسبيد.
لويي نگاه پر از محبتشو از هري گرفت: ليام من فقط... شت من متاسفم بابت هرچي كه اتفاق افتاده.
هري لبخندي زد و به ليام نگاه كرد: مشكلي نيست تاملينسون من فراموشش كردم
لويي روي تخت نشست: كامان من لوييم جز زين همه اينجوري صدام ميكننليام لبخند بزرگي زد و دستشو روي شونه لويي گذاشت: بيرون از جهنم يه ادم ديگه اي
هري: كاماااان گايز هندي بازياتونو تموم كنيد بايد بريم صبحونه بخوريم من واقعا گشنمه
ليام هم تاييد كرد: منم همين طور دو روزه گشنمه يه غذاي درست حسابي ميخوام
لويي گفت: نايل اشپز معركه ايه واقعا كارشو بلده حتما صبحونه خوبي برامون درست كرده
هري صورت لوييو كاويد: تو ديشب نخوابيدي؟
** فاك منظورت كدوم شبه ما صبح رسيديم ساعت ٢ بعد از ظهره و نه يه كم با نايل حرف داشتم
وقتي هري سر تكون داد اونا از اتاق بيرون رفتن.
نايل ظرف هارو روي ميز ميذاشت. ليام دنبال زين گشت ولي اونو نديد.نايل نذاشت ليام سوال كنه: رفته سيگار بگيره
لويي پشت ميز قرار گرفت و پرسيد: اون واقعا چه جوري با اون پاش راه ميره ؟
نايل متقابلا تاييد كرد: اين سوال منم هست تومو
بشقاب تخم مرغ و سبزيجات و انواع پنيرها و مربا ها روي ميز قرار گرفت و اونا مشغول حرف زدن و صبحونه خوردن شدن. در باز شد و نايل خوشحال بود كه زين هنوز كليد اونجارو داره. نگاه بي تفاوتي به اون جمع ٤ نفره انداخت و مسير اتاقشو پيش گرفت.
ليام بلند شد تا پيشش بره ولي صداي هري مانعش شد: نه لي نميخوام دوباره اسيب ببيني_ يه چيزي هست كه بايد بهش بگم
و بلند شد و به طرف اتاق زين رفت و چند تقه به در زد
+چته؟
_منم ماليك ميتونم بيام تو؟
+نه
_مسئله مهميه
+بيا ببينم چه فاكي انقدر مهمه
همه به ليام نگاه ميكردن كه با سر پايين و استرس وارد اتاق زين شد و درو بست.
+چيه ؟
_اگه بخواي من برم... يعني اگه بخواي فقط... ماليك من نميخوام باعث عذابت شم
+چرا چرت و پرت ميگي ؟ تو كي هستي كه بخواي منو عذاب بدي
_نه منظورم اينه كه ...
+يه ليوان اب تو اين خراب شده پيدا ميشه؟
_اره حتما ميخواي برات بيارم؟
+شبيه ادماي فلجم من؟
_نه خب... پس بيازين وقتي از بيرون رفتن ليام مطمئن شد قرص سفيد رنگو زير زبونش گذاشت. از حالتاش ترسيده بود ميترسيد دوباره نتونه خودشو كنترل كنه و خشمش مثل هميشه همه چيو نابود كنه. از اتاق بيرون رفت و بدون توجه به نگاهاي خيره اونا يه كم اب توي ليوان ريخت و اونو سر كشيد.
نايل به لويي نگاه كرد و لويي سرشو تكون داد.
+چيه؟ ادم نديديد؟
: اروم باش پسر بيا بشين يه كم غذا بخور نميخوام بيوفتي رو دستمون
+نيازي نبود بگي خودمم همين قصدو داشتمپاش درد ميكرد و اون فقط ناديدش ميگرفت و كمي عرق كرده بود. ليوان اب پرتقالي كه نايل سمتش گرفته بودو ازش گرفت و كمي ازش نوشيد.
نايل توي چشاي بي حس زين گم شد. برق اون چشاي طلايي كجا رفته بود؟
وقتي زين دندوناشو روي هم فشار داد نايل پرسيد: درد داري؟
+ چي؟
: پرسيدم درد داري؟
+نه فقط يه كم ... چميدونم يه جوريه
: پاشو بريم يه نگاهي به زخمت بندازم
+نميخواد بابا خودش خوب ميشه
: پاشو زين پاشو عين پسر بچه ها لج ميكنهوقتي نايل و زين از اون جمع دور شدن هري غر زد: ادم مزخرفيه
لويي لبخند تلخي زد: قضاوتش نكن هزا اون از اول همچين ادمي نبودهصداي داد نايل بلند شد: هولي شت زين
و بعد اينكه لويي سراسيمه به سمت اتاق دويد و ليام هري هم دقيقا پشت سرش همين كارو كردن صداي زين بلند شد: بابا چيكار ميكني دست نزن عه
: زين اين از فاك قشنگه
+دستتو از تو لباسم در بيار هوران شت پام
لويي داد زد: وات دا فاك مرتيكه ها من سكته كردم.
نايل با ذوق به لويي گفت: تومو بيا اين تتوي فاكيو ببين شت اون واقعا قشنگه و به تتوي مثلث مانند پشت زين اشاره كرد
ليام نفس راحتي كشيد و هري چپ چپ نايلو نگاه كرد.
لويي بعد اينكه چشاشو چرخوند گفت: اومده بودي پاشو نگاه كني نه اينكه تتوهاشو ديد بزني. زين سعي ميكرد لباسشو پايين بكشه ولي در اخر نايل موفق شد و تيشرت زينو از تنش بيرون كشيد. هري بلافاصله ليامو به سمت در هل داد و خودشم خارج شد.لويي با لكنت گفت: زين اينا... اينا چين؟
زين به لويي نگاه كرد: چندتا دوست قديمي تاملينسون
و بعد لباسشو از دست نايل بيرون كشيد و تنش كرد.
+خب الان كه بازديدتون از كمر من تموم شد يه مسكن فاكي بهم بده فاكر
نايل چشماي تقريبا پر از اشكشو از زين گرفت و به سمت كشوي سرنگا رفت و داروي توي شيشه كوچيكو ازش خارج كرد.: ممكنه... ممكنه دردت بياد
زين پوزخند صداداري زد و چيزي نگفت و نايل دارو رو تزريق كرد.
لويي گفت: وقتي بهتر شدي بيا بايد حرف بزنيم مسئله جديه و ياسر دنبالمونه
+دنبال منه تورو كاري نداره اگه منو پيدا كنه
زين احساس سبكي لذت بخشي كرد و بعدش چشماشو بست و صداي بغض دار لويي رو نشنيد كه زمزمه كرد زود خوب شو داداش كوچولوي فاكر...
امروز داشتم اكانت اينستاگرام Whatgigihadid رو نگاه ميكردم و واقعا اينجوري بودم كه زين چه قدر الان تحت فشاره و ناراحت تر از اوني كه بودم شدم.
بگذريم. شايد جي جي رو دوست داشته باشيد و از اين حرفم ناراحت شيد ولي به نظرم حديدا كثيف ترين خانواده هاليوودن. ( بلا باز يه كم بهتره)
از همه ي كسايي كه امروز از استوري حمايت كردن ممنونم امروز روز خيلي خوبي براي من توي واتپد بود. منتظر نظراتون هستم و نميدونيد چه قدر خوشحال ميشم و همين طور نميدونم چه جوري تشكر كنم.
Z