روي صندلي نشسته بود و پاهاشو با استرس تكون ميداد . حتي ذره اي احساس عذاب وجدان نميكرد و براش مهم نبود كه چندساعت قبل يه نفر به دستش كشته شده چون به نظرش اون يه ادم نبود ، يه حيوون پست فطرت بود كه بايد ميمرد.از طرفي ميدونست مهارتش توي تيراندازي و سرعت عملش رو فقط و فقط مديون زينه. تمام اون وقتايي كه زين مجبورش ميكرد ساعت هاي طولاني تمرين كنه و با وجود زخم هاي متعدد روي بدنش درست به هدف شليك كنه ، ليام فكر ميكرد كه هرگز نميتونه به تسلط زين برسه و تمام سختگيري هاش بي فايدست. ولي اون مرد توي كارش مهارت بي نظيري داشت و وقتي كسيو اموزش ميداد يعني اون ادم به زودي ميتونه همزمان از پس چندنفر بربياد. هرچند زين فقط دنبال يه كسي ميگشت تا تمام استرسي كه بهش وارد مي شد رو سرش خالي كنه ولي از طرفي ليام رو خواسته يا ناخواسته به بهترين شكل ممكن اموزش داده بود.: همراه زين ماليك ؟
ليام از جاش بلند شد و به پرستار سفيد پوش نگاه كرد: منم
: اقاي دكتر ميخوان شمارو ببينن دنبالم بيايد.
ليام پشت سر پرستار راه افتاد و وقتي به افيس دكتر رسيد در زد و وارد شد: سلام
دكتر لبخند زد: سلام پسرم بيا بشين
ليام روي نزديك ترين صندلي نشست : گفته بوديد ميخوايد منو ببينيد.
دكتر عينكشو از چشمش برداشت: راستش ميخواستم يه سري سوال ازت بپرسم.
ليام بدون توجه به حرف هاي اون مرد گفت: حالش خوبه؟
دكتر پرسيد : تو دوستشي؟
ليام با ترديد سرشو تكون داد و به حرف هايي به خاطرشون اومده بود اينجا گوش كرد
: حالش خوبه ولي ميخوام يه سري چيزارو برات توضيح بدم كه ممكنه بعدا خطرناك باشه.
ليام سرشو تكون داد و منتظر جملات بعديش شد: ببين پسرم خونريزي شديدي كه دوستت داشت نگران كننده بود كه دو تا وضعيت رو براي ما روشن كرد يا بيماري هموفيل داره و يا دارو مصرف ميكنه تو چيزي ميدوني ؟
ليام بلافاصله جواب داد: اره دارو ميخوره: خب اين از حالت اول بهتره. نميدونم چه اتفاقي براتون افتاده ولي اگر بخوايد ميتونيد شكايت كنيد.
ليام سعي كرد لبخند بزنه: يه درگيري خيابوني ساده بود. نمي شناسيمشون.
توي دلش به ساده لوحي اون مرد خنديد. چي بايد ميگفت؟ آره من چندساعت قبل برادرِ دوست پسرِ سابق معشوقمو به طرز فجيعي كشتم و جنازشو سر به نيست كردم؟
: بگذريم ببين نميدونم قبلا كسي بهت گفته يا نه اما خونريزي زياد يكي از بدترين اتفاقاتيه كه ميتونه براي بدن بيوفته. به ارگاناي داخلي لطمه ميزنه و ممكنه عملكرد مغزو مختل كنه. وقتي با كسي طرفيم كه مقدار خونريزي بدنش از حالت عادي خيلي شديد تره بايد خيلي مراقب باشيم. فشار دوستت خيلي پايين بود . حدودا ٣. اين يعني علاوه بر خونريزي حدودا چهل و پنج دقيقه اي كه به پرستار گفتي ، تغذيه خيلي بدي داره. نميدونم اطلاع داري يا نه ولي بيمار توي اين مرحله ممكنه بره توي كما. چون قلب نميتونه به مغز خون رساني كنه. اين دفعه ميتونم بگم تقريبا اتفاقي نيوفتاده و اين به خاطر بدن قوي دوستته. ولي امشب بايد اينجا بمونه و زيرنظر ما باشه. بعد از اين براي اينكه زخم دوباره باز نشه و عفونت نكنه بايد مدام پانسمانش عوض شه. اين ريسكو نميكنم كه بگم خودتون توي خونه انجامش بديد چون ممكنه به بخيه ها اسيب بزنيد پس حتما بياريدش اينجا تا ما پانسمانو عوض كنيم. به نظرم روزي يه بار كافيه. يه سري دارو هست كه بايد تهيه كني و بدي به پرستار بعد از اون اگه بخواي ميتوني بري خونه و...
ليام تقريبا داد زد: نه خونه چيه؟ ميخوام بمونم پيشش