59

1.9K 354 297
                                    


نايل و ليام توي راهرو راه ميرفتن و از قهوه ي توي ليوان پلاستيكي مينوشيدن. تنها ماده ي غذايي كه اون پسرا در هرحالتي دوست داشتن مصرف كنن بي شك قهوه بود و بس.
ليام با تن صداي ارومي پرسيد: حال زين خوب ميشه؟
نايل به طرفش برگشت: اميدوارم. فعلا كه خيلي بهتره
ليام دستگيره ي درو توي دستش گرفت: لويي چي؟
نايل سرشو پايين انداخت. انگار وقتي اسم لويي ميومد از خودش خجالت ميكشيد: ساعت ١٢ شيفت اون دكتر ديشبيه تموم ميشه دكتراي خودشم هستن.  امروز عصر يه كميسيون پزشكي با همشون ميذارم ببينيم به چه نتيجه اي مي رسيم.
ليام سرشو تكون داد و درو باز كرد: هولي فاك...
داد خفه اي كشيد و يه قدم عقب رفت: مرتيكه ي احمق سكته
كردم. با اون قد درازت وايسادي بالا سر زين كه چي بشه؟
هري خواست چيزي بگه ولي نايل دومين نفري بود كه بهش پريد: واسه ي چي لويي رو تنها گذاشتي؟
و ليام ادامه داد: وات ده فاك استايلز؟؟؟ تو لويي رو تنها گذاشتي بياي اينجا كه چي بشه؟؟؟؟
نايل چشماشو چرخوند: واسه ي چي وايسادي بالا سر زين؟
هري با تعجب به اون دو تا نگاه كرد: دو دقيقه خفه ميشيد؟

نايل اخماشو توي هم كشيد و ليام دست به سينه ايستاد: بگو ببينم
هري روي مبل نشست: لويي تنها نيست سم و لوك كنارشن. بالا سر زين وايسادم چون داشتم نگاش ميكردم.
ليام اخم كرد: تو غلط ميكردي
هري متقابلا اخم كرد: به تو چه مرتيكه؟
ليام يه قدم به جلو برداشت و نمايشي دست به سينه شد: واسه چي دوست پسر مردمو ديد ميزني؟
هري كاملا متوجه شوخي ليام شد و از طرفي تعجب كرد. ليام بي پرده زين رو دوست پسر خودش خطاب ميكرد و اين يعني خيلي چيزا بين اون دو تا گذشته. پاي راستش جلو گذاشت و نوك كفششو چند بار به زمين زد: برادر شوهر خودمه به توي انتر چه ربطي داره؟
ليام جلو رفت و الان فاصلش با هري در حد چند قدم بود:  زين از لويي خوش قيافه تره مگه نه؟ 
+نخير لويي از زين خوش قيافه تره
: موهاي زين مشكيه
+چشماي لويي ابيه
: زين باهوش تره
+لويي خوش اخلاق تره
: زين شجاع تره
+خفهههه شوووو لويي هم باهوش تره هم شجاع تره هم مهربون تره هم ... ارههههه يادم اومد كونشم بزرگتره
ليام بي توجه به نايل كه ميخنديد گفت: زين قدش بلند تره خوشتيپ تره خوش هيكل تره در مورد چشم ها هم بهتره حرف نزنيم تازه زين يه عالمه مژه داره مرتيكه ي نفهم
+گمشو بابا موهاي لويي رنگ فندوقه
: چشماي زين هم رنگ شامپاينه
نايل چند بار سرفه كرد و در نهايت گفت : بسهههه عين زناي سليطه باهم بحث ميكنيد؟؟؟ تورو خدا بگيد ديك كي دراز تره. بدوييد منتظرم

ليام و هري چند لحظه به هم نگاه كردن و سعي كردن بي صدا بخندن ولي چندان موفق نبودن.
هري روي مبل ولو شد: لعنت بهت هوران
نايل اخم كرد: لعنت به خودت مرتيكه. انگار برادراي من ماشينن كه وايسادن پز اپشناشونو به هم ديگه ميدن.
ليام چشماشو چرخوند و سعي كرد نخنده: اقاي استاد ... راستي هزا ميدونستي نايل راهنماي اساتيد دانشگاهيه؟
هري بي خيال ليوان قهوه ي ليامو از دستش گرفت: منم ميتونم به مادربزرگ ٩٠ ساله ي پدرمقدس كوكائين بفروشم. ميام پز ميدم؟
ليام به نايل نگاه كرد كه كاملا معلوم بود تعجب كرده: من يه عمر درس خوندم استايلز
: منم يه عمر مواد فروختم هوران لويي يه عمر  ديل كرده زين هك كرده و مارو به گا داده ليامم كون ميده خب؟
ليام مشتشو به بازوي هري كه روي مبل نشسته بود كوبيد: مرتيكه ي عوضي منم تو لاين فروش بودم
هري چشماشو چرخوند: اره ولي ميدوني كه استعداد من توي اينكار خداداديه
ليام كنار هري نشست: ولي زين معتقد بود براي ديل كردن خيلي بچه اي
هري كمي قهوه خورد: خب راست ميگفت تا وقتي لويي و خودش بودن نميومد به من اعتماد كنه
ليام كمي با دستاش بازي كرد: و يه تيم قدر كه ساخته بود
هري متوجه ميشد كه فضا كم كم داره سنگين ميشه: اره هوران ما همچين ادمايي هستيم
نايل روي مبل تك نفره نشست: خلافكاراي عزيز دهناتونو ببنديد پسرم خوابه
ليام چشماشو چرخوند: پسرت نصف مملكتو كرده بيب
هري خنديد: راست ميگه.  هرچي باشه ليام تجربه داره

Fire And Stone(Z.M)Where stories live. Discover now