_ باز دوباره كه صندلي هارو اينجوري دادن.
لويي چشماشو چرخوند: زين ماليك نميشه هر پنج نفرمون تنگ دل هم بشينيم ميفهمي؟؟؟
زين گفت: خفه شو اين دفعه دو تامون جلوي هواپيماييم دو تامون تهش يكيمون هم اون وسطه
نايل اخم كرد: بخاطر اينكه دير رسيديم وگرنه كارت پروازامون بقل هم صادر ميشد. همش تقصير هريه كه دوساعت تو حموم اواز خوند اين هورني بدبختم ديد نميتونه دو دقيقه زيپ شلوارشو بسته نگه داره جلوي چشاي من رفته تو حموم حالا بماند كه صداي...
زين چشماشو چرخوند: خفه شو احمق كل هواپيما جزئيات
سكس اين دوتارو فهميدن
لويي همون طور كه وسط هواپيما وايساده بود گفت: من و
هري كه پيش هم ميشينيم شماها هم يه كاري بكنيد
مهمان دار كه عملا خسته شده بود گفت: اقايون خواهش ميكنم بفرماييد سرجاتون
نايل بي توجه به مهمان دار كه از بحث هاي اون پسرا كلافه شده بود گفت: بازم منو تنها بذاريد . واقعا افرين
ليام بي حواس گفت: كامان نايلر فقط ٤ ساعته
زن چشماشو چرخوند: اقايون مسير رفت و امد خدمه رو مسدود كرديد
زين كه شنيدن صداي نازك اون زن رو خارج از استانه ي تحمل خودش ميديد به سمتش برگشت : يا دهنتو ميبندي يا همين جا ميكشمت . دو دقيقه خفه شو ببينيم بايد چه غلطي بكنيم.
زن كه از لحن زين حقيقتا ترسيده بود يه قدم عقب رفت و ليام براي جلوگيري از هر مشكلي گفت: من و زين پيش هم ميشينيم
زين با تعجب بهش نگاه كرد و نايل كه كاملا فهميده بود بايد چيكار كنه گفت: منم ميشينم وسط شايد يه دختر خوشگل پيدا كردمزين چشماشو چرخوند و به سمت صندليش رفت.
( مسافرين محترم تا دقايقي ديگر نيويورك را به مقصد بردفورد ترك ميكنيم لطفا كمربند هاي ايمني را ببنديد و از كشيدن سيگار در طول پرواز خودداري كنيد.)
ليام روي صندلي نشست و دستاشو مشت كرد و نفس عميقي كشيد. به معناي واقعي كلمه ميترسيد و تا قبل از اولين پروازشون نميدونست كه اين فوبياي لعنتيو داره. متوجه شد كه دوباره داره عرق ميكنه و اين دفعه حتي بيشتر از بار قبل وحشت داشت.
( Dear passengers .Flight number164 is ready
to takeoff)
به زانوهاش چنگ زد، چشماشو بست و به صندلي تكيه داد و بدنش رو تا جايي كه ميتونست سفت كرد.سعي كرد نفس عميقي بكشه ولي هوا براش خفه بود و بوي عجيبي كه نتيجه ي قاطي شدن بوي ادكلن زين و رايحه اي شيرين و زنونه بود تنفس رو براش سخت تر ميكرد.
چند بار با خودش تكرار كرد كه قرار نيست اتفاقي بيوفته و دقيقا وقتي كه خودشو براي بغض كردن اماده كرده بود،
دستش گرفته شد و انگشتاي زين از بين انگشتاش رد شد .چشماشو باز كرد و برعكس دفعه ي پيش زين داشت نگاهش ميكرد: ميترسي؟
ليام سعي كرد به اين فكر نكنه كه هواپيما هرلحظه ممكنه بلند شه: نه... خب اره... يعني استرس مي گيرم
زين دستاشو بيشتر توي دستاي ليام چفت كرد: پس ميترسي.وقتي كه هواپيما شروع به حركت كرد و كاملا اماده ي تيك اف شد ليام دستاي زينو با قدرت فشار داد و چشماشو بست.
زين لبخند محوي زد و گفت: چشماتو باز كن
ليام به سختي چشماشو باز كرد : اخه داره تيك اف ميكنه
زين دستشو روي صورت ليام گذاشت: ميخواي زودتر تموم شه؟
ليام چند بار نفس كشيد و اب دهنشو قورت داد: الان نه...
وقتي زين لبخند زد و دستشو روي پاي ليام گذاشت، ليام شوكه بود: زين... تو...
زين با ارامش گفت: الان ديگه تيك اف كرد
ليام به اطرافش نگاه كرد و متوجه شد دو تا دختر كه كنارشون نشستن دارن با تعجب نگاهشون ميكنن. اخم كرد و به سمت زين برگشت: فكر كنم تو ديوونه شدي
زين همون طور كه چشماشو بسته بود گفت: چون اذيتت نميكنم؟
ليام گفت: نه... چون تو... نميدونم اخه ....
زين بي پروا گفت: من قرار نيست زياد زنده بمونم نمي خوام اين مدتو مثل بقيه اين ٢٦ سال زندگي كنم.
ليام با صداي نه چندان ارومي گفت: كي گفته تو قرار نيست زنده بموني؟
زين كه از تن بالاي صداي ليام خندش گرفته بود گفت: حالا ميخواي وسط هواپيما عربده نزني؟