▪ وانگ ییبو ▪
نیمه های شب با حس چیز عجیبی روی بدنم بیدار شدم. حس کردم چیزی زیر پتومه. سریع چشمامو باز کردم و میخواستم جیغ بزنم ولی ناگهان دستی جلوی دهنمو گرفت و همون موقع صورت فردیو دیدم که از زیر پتو بیرون میومد . .
"ششششش . . منم"
شوکه به اون خرگوشک نگاه کردم و اونم روی من میخندید.
درسته که من کمی محو چشمای زیبای بادومی اش شدم ولی سریع خودمو کنترل کردم و هولش دادم کنار.
"آیااا این دیگه چه کاریه؟" لباشو جلو داد و بلافاصله نشستم روی تخت.
نسیم سردی بهمون میخورد و متوجه شدم چتریاش بلند تر شده.
به پنجره باز نگاهی انداختم، بلند شدم. بستمش و با چشم غره ای برگشتم طرفش.
"آیااا . . این چه قیافه ایه؟" اخم کرد و جلو تر اومد و دوباره همون دندون خرگوشیای همیشگی.
"دلت برا گه گه تنگ شده بود؟" لحن شیرینش باعث تغییری تو بعضی عضلاتم شد ولی همچنان حالتمو حفظ کردم.
"چطوری اومدی تو؟" دوباره هولش دادم.
"من یه مامورم" شونه بالا انداخت.
"چطوری اتاقمو پیدا کردی؟" دوباره پرسیدم.
"من راه های خودمو دارم بیبی" به من گفت بیبی و تمام تلاشمو به کار بردم تا سرخ نشم. چشمامو باریک کردم و به آرومی براش دست تکون دادم.
"آهااا هایکوان گه بهم گفت که تو طبقه بالایی" گفت و من اینجوری بودم که وات د فاک؟
فکر کنم ذهنمو خوند چون شروع کرد به توضیح دادن.
"من اول رفتم تو اتاق داداشت فکر میکردم مال توئه"
"تو چیکار کردی!!!"
"آره . ."
"وایسا ببینم تو . . توی اتاق اونم اینجوری اعلام حضور کردی؟" شوکه بیشتر اخم کردم.
ناگهان زد زیر خنده و حین خندیدن دوبار زد روی پهلوم.
"نخند، به من بگو چه دسته گلی به آب دادی؟" واقعا به یه جواب نیاز داشتم.
"خوشبختانه هنوز نخوابیده بود. داشت کتاب میخوند و همون لحظه که از پنجره پریدم تو دیدمش. کمی شوکه شد و بهم لبخند زد بعد گفت اتاق تو کجاست" گفت و دوباره خندید.
"شت!! تو خیلی بی حیایی" سرمو تکون دادم و بازم بهش چشم غره رفتم.
ناگهان لباسمو گرفت و منو کشوند سمت خودش.
"میدونی، میتونم از اینم بی حیا تر باشم" زمزمه کرد.
"بهم دست نزن" دوباره هولش دادم.
ESTÁS LEYENDO
Suibian
Fanfic⛓~ هَڔ ڿۍ ~♟ 'میدونم که تو یه عوضی عجیب غریبی مستر ژان! من واقعا یکی از طرفداراتم. منظورم اینه که...کی دوست داره مامور فوق العاده شیائو ژانو ملاقات نکنه ؟' "تو واقعا منو خجالت زده کردی...یه امضا میخوای؟" با پوزخندی رو لبام پرسیدم. °~°~° مامور شیائو...