▪ وانگ ییبو ▪
در حالی که اون احمق بهم خیره شده بود از توی کیسه یه بطری آب انبه درآوردم. حس می کردم واقعا یه چیزی روی صورتمه. حس بدی بود و برای همین برگشتم و نگاهش کردم.
دوباره دندون خرگوشیاشو نشون داد و باید اعتراف کنم به طرز آزار دهنده ای بامزه بود.به آبمیوه تو دستم نگاه کرد و یهو لباشو جلو داد.
فاک! چرا داری این کارو میکنی.
"آیاااا . . دستای من بستس. چجوری بخورمش؟"
اخم کردم.
بلافاصله به طرفم خم شد و مجبور شدم کمی خودمو عقب بکشم. پوزخند زد.
"نظرت چیه دستامو باز کنی اون جوری میتونیم در آرامش غذا بخوریم، هوم؟"
دوباره دندون خرگوشیاش. احساسات عجیبمو پس زدم و رفتار سردمو برگردوندم.
کنارش زدم و یه نی از توی کیسه درآوردم.
"فکر نکنم لازم باشه اینکارو کنیم" به سردی گفتم و نی رو توی قوطی گذاشتم و به طرفش گرفتم.
اون عوضی چند ثانیه فقط بهم نگاه کرد و بعد پوزخندی به پهنای صورتش زد. ولی من نفهمیدم. چرا یهویی داره پوزخند میزنه؟
لباشو به سمت نی برد و من ناخودآگاه به لب هاش خیره شدم. لب هاش نی رو گرفتن و آروم مکیدن.
آب دهنمو قورت دادم و دیدم پوزخندی رو لباش شکل گرفتن و اون موقع بود که نگاهمو بالا بردم. به من نگاه میکرد و نمیتونستنم جلوی حس عجیبمو بگیرم.
سریع نگاهمو دزدیدم. نمیتونم بفهمم قلب من چرا به این کارای کوچیک انقدر واکنش نشون میده.
پس این دلیل پوزخندشه. سرمو با ناباوری تکون دادم.
"یه چیزیو میدونی . ." اون عوضی بهم خیره شد و منم متقابلا بهش خیره شدم.
"میتونم تا ابد با این دستبندا باشم . . اگه تو همینجوری بهم غذا بدی"
"اون فک کوفتیتو ببند!!!" با چندش سرش داد زدم و اونم با دیدن واکنشم زد زیر خنده.
دیدم برادرم هم بهش خندید و من واقعا دلم میخواست خودمو از اون ماشین پرت کنم بیرون . . یا اینکه اونو پرت کنم بیرون؟!
یه پاکت چیپس برداشتم و بازش کردم. یه جوری میجوییدمشون که انگار واقعا خود اون عوضی بودن.
"تو بستنیمو نخریدی؟ یا شکلات؟" پرسید و من حتی بهش نگاه هم نکردم.
"برادر، تو چیزی میخوای؟" از برادرم پرسیدم.
"نه، مرسی ییبو. فکر کنم شماها از من گرسنه ترید" گفت.
"هایکوان گه، داداشت داره بدون من چیپس میخوره حتی یدونه هم بهم نداد. ظالمانه نیست؟" اون عوضی دوباره خودشو لوس کرد.
KAMU SEDANG MEMBACA
Suibian
Fiksi Penggemar⛓~ هَڔ ڿۍ ~♟ 'میدونم که تو یه عوضی عجیب غریبی مستر ژان! من واقعا یکی از طرفداراتم. منظورم اینه که...کی دوست داره مامور فوق العاده شیائو ژانو ملاقات نکنه ؟' "تو واقعا منو خجالت زده کردی...یه امضا میخوای؟" با پوزخندی رو لبام پرسیدم. °~°~° مامور شیائو...