hop 1

472 88 94
                                    

سوراخِ چپ بینی‌ام را با انگشت شستم گرفتم.

عمیق‌ترین نفس عمرم را داخل ریه‌هایم سُر دادم.

چیره شدن پودر‌ های سفید رنگ بر روی مغزم مقابل چشمانم نقش بست.

تو بلند قهقهه زدی.

خط دیگری روی میز کشیدی.

سرت را نزدیک‌تر بردی.

دیگر خطی نبود.

داشتم پرواز می‌کردم.

به گمانم تو هم مشغول پرواز بودی.

تن‌هایمان در هم پیچید‌.

لب‌هایمان می‌رقصیدند.

مغز هایمان بال در آوردند و همراه روح‌هایمان پرواز کردند.

نفس نفس زدیم.

نعره زدیم.

به ارگاسم رسیدیم.

لب‌هایمان یکدیگر را باری دیگر لمس کردند.

"دوستت دارم" ها روی زبان‌هایمان جاری شدند.

در کنجِ تن یکدیگر کز کردیم و پروازمان را تماشا کردیم.

موهایت را بوییدم.

گردنم را بوییدی.

- دوسِت دارم.

+ دوسِت دارم.

همه چیز رو به راه است.

تو اینجایی.

چشمانم را می‌بندم و میان پروازم می‌خوابم.

تو بیداری که هدایتمان کنی.

Losing Mage [ZOUIS]Where stories live. Discover now