hop 25

109 44 20
                                    

- اون یکی.

حرف می‌زنم.

صدایم را پیدا کرده‌ام.

آن یکی کت شلوار را برایم آماده می‌کنند.

قاشق‌ها در دهانم فرو می‌روند و غذا های سبک را به خوردم می‌دهند.

عصایم را در دستم می‌فشارم.

حوله از دور تنم باز می‌شود و لباس‌ها پوشانده می‌شوند.

کسی می‌خواند.

تویی.

دست چپم می‌لرزد.

عصایم داخل مشت چپم می‌لرزد.

تن فرسوده‌ام تواناییِ حرکت ندارد.

دایره‌ی لمس شدنی روی انگشت حلقه‌ام می‌درخشد.

دوستش دارم.

تو سه سال است که ترکم کرده‌ای.

سیگار پک می‌زنم.

عصایم تق تق صدا می‌دهد و پک‌هایم عمیق هستند.

از بین فلاش دوربین‌ها می‌گذرم و سعی می‌کنم چشمان خالی و بیمارم را پنهان کنم.

از من می‌پرسند.

چه بگویم؟

- من گی‌ام.

سکوت می‌کنند.

حالا بهتر شد.

بادیگارد ها کنارشان می‌زنند و تکیه زده به عصایم داخل ماشین می‌نشینم.

من زنده‌ام.

کافی‌ست؟

Losing Mage [ZOUIS]Where stories live. Discover now