hop 4

207 58 40
                                    

سرنگ پر شده از مایع قهوه‌ای رنگ را نگاه می‌کنی.

چشم در کاسه می‌چرخانی برای هیس کشیدنم.

مرا "نازک نارنجی" می‌خوانی.

قهقهه می‌زنم.

میان دو ابرویت را می‌بوسم.

دنیا می‌چرخد.

می‌چرخد و پاهایم از زمین فاصله گرفته‌اند.

مرا لای آغوشت حبسم کن.

مبادا که گمم کنی!

دست‌هایت را باز می‌کنی.

می‌خزم لای بازوانت‌.

سرم را تکیه‌ی سینه‌ات می‌دهم.

جهانم خلاصه شده در این سینه‌ی کوچکِ تو.

- دوسِت دارم.

+ دوسِت دارم.

مرا محکم بگیر.

گمم نکن.

من را بی تو، هوای نفس نیست.

پرواز که دست نیافته‌ی کالبدِ بیمارم است.

کالبدِ بیمار، بیمارِ تو...

گمم نکن، بی تو سقوط خواهم کرد.

لطفا، من را گمم نکن.

Losing Mage [ZOUIS]Where stories live. Discover now