hop 8

152 50 39
                                    

مورد حمله‌ی امواج اقیانوس قرار گرفته‌ایم.

مغزم تلو تلو می‌خورد.

گویی که تو هم تلو تلو می‌خوری.

روی هم سقوط می‌کنیم و کاناپه‌ی نرم پناهمان می‌شود.

ولی من پناه تن تو را می‌خواستم.

ابرو در هم کشیده دست‌های لرزانت را با شدت کنار می‌زنم.

خودم را داخل آغوشت پرت می‌کنم.

بلند آخ می‌گویی.

به جهنم!

به درک!

من به آغوش کوچکت پناهنده شده‌ام.

پناهم باش.

پناه آخرم، تو باش.

عصبی می‌غرم.

هنوز ابروانم لای هم گره خورده‌اند.

تخس و بلند و سریع داخل گوشت غرغر می‌کنم.

- دوسِت دارم.

می‌خندی.

لای آغوشت لهم می‌کنی.

بینی‌ام را گاز می‌گیری و روی صورتم فوت می‌کنی.

+ دوسِت دارم.

لبخند می‌تراوشد روی لب‌هایم‌.

من را دیوانه می‌خوانی.

دیوانه؟ دیوانه‌ی تو!

Losing Mage [ZOUIS]Onde histórias criam vida. Descubra agora