hop 14

123 46 25
                                    

قرار ازدواجمان به تعویق افتاده است.

حلقه‌ام را نگاه می‌کنم.

تنها دلخوشیِ من...

چه خوب شد که این دایره‌ی قابل لمس را به من داده‌ای.

چه خوب شد.

جهانم دوارِ دایره‌ی اهداییِ تو شده است.

نگاهش می‌کنم، می‌بینمش.

می‌بینمش، می‌بینمش.

امان از افکاری که در پس این دیدن می‌پیچند و گرد می‌شوند و دوار طور دور دایره می‌چرخند.

امان...

راستش را بگویم؟

دلم برایت تنگ شده است.

دل که نه، تمام رگ و پِی‌ام برایت تنگ شده است.

مشغولِ پروازم.

پرواز هایی که بی خلبان به فرجام می‌رسند در جهانی که نا آشناست.

تو که نباشی، همه چیز نا آشناست.

می‌خواهم برایت قلبم را در بیاورم، همانی را که جلوی پاهایت ریش ریشش کرده بودم.

می‌خواهم برایت جانم را بیرون بکشم، همانی که فدایی‌ات کرده بودم.

لعنت به این خماری و شب!

لعنت...

شب که می‌شود سرطان تمامم را می‌خورد.

شب که می‌شود عفونی می‌شوم؛ خودم، جمله‌هایم، افکارم، افکارم، افکارم...

شب که می‌شود علاقه‌ام می‌ترکد و ترکش می‌شود روی تنِ در آستانه‌ی پروازم.

زخمم می‌زند، زخمم می‌زند...

موادِ بیشتر مساوی می‌شود با حال خرابیِ بیشتر و ریسکی شدن جراحت نبودنت روی مغزم.

مغزم، مغزم...

آه می‌کشم.

به که بگویم "دوستت دارم"؟

به که...؟

سُر خوردن قطره‌ی اشکم را می‌فهمم.

پوست صورتم را لمس می‌کند.

می‌رود، می‌رود، می‌رود...

از ریشه‌ی موهایم گذر می‌کند.

به انتهای سرم می‌رسد.

قبل سقوطش روی زمینِ سرد، می‌خشکد...

مانند من که قبل رسیدنم به تو، می‌خشکم.

اشک‌های بیشتر، لمس‌های بیشتر، رفتن‌های بیشتر، به انتها رسیدن‌های بیشتر، خشکیدن‌های بیشتر.

بیشتر، بیشتر...

دوستم نداری، این را می‌دانم.

رهایم خواهی کرد یا نه.

گمم خواهی کرد یا نه.

همراهی‌ام خواهی کرد یا نه.

ازدواجمان را سر انجام خواهی داد یا نه.

من را، نگاهم خواهی کرد؟

کز کرده‌ام.

مانند آن گربه‌های باران زده‌ی خیابانی، زیر آلاچیق‌ها، در هوای سرد و لا به لای توفان کز کرده‌ام.

- دوسِت دارم.

اشک‌های بیشتر، خشکیدن‌های بیشتر.

+ دوسِت دارم.

Losing Mage [ZOUIS]Where stories live. Discover now