hop 22

102 44 21
                                    

به من گفتند که دو سال و شش ماه است که تو را از دست داده‌ام.

به من گفتند که چهار سال است که معتادِ هیچ شده‌ام.

به من گفتند که تو زیبایی.

به من گفتند که یک سال است از خانه بیرون نزده‌ام.

به من گفتند که ریه‌هایم بی‌جان شده‌اند و باید که ترک کنم سیگار هایم را.

چرند زیاد می‌گویند.

ترک کنم؟ تنها اشتراکم با تو را؟

از داخل جکوزی بیرون می‌روم.

کسی حوله‌ای دورم می‌پیچد.

قدم‌های خسته‌ام را سمت تختم می‌کشانم.

لباس‌هایم پوشانده می‌شوند.

موهایم شانه زده می‌شوند.

صدای تو می‌پیچد.

خوب می‌خوانی، برای "ما" می‌خوانی.

چند قاشق در دهانم فرو می‌رود.

مردمک‌های لرزان و بیمارم را می‌گردانم.

درکی از اطراف ندارم.

درکی از هیچ چیزی ندارم.

صدایم را گم کرده‌ام.

می‌گویند نزدیک شش ماه است که حرف نزده‌ام.

شاید که لال شده‌ام.

من فقط تو را می‌شناسم.

تویی که ترکم کرده‌ای.

تویی که رهایم کرده‌ای.

تویی که...

نکند گمم کرده باشی؟

Losing Mage [ZOUIS]Where stories live. Discover now