موبایلم را لای انگشتان لرزانم گرفتهام.
نمیدانم زنگ بزنم یا نه.
تا به حال این کار را انجام ندادهام.
نمیدانم چه میشود، نمیدانم.
کاش من را با خودت برده بودی.
شاید که گمم کرده باشی...
VOUS LISEZ
Losing Mage [ZOUIS]
Fanfiction[ COMPLETED ] من را با خودت ببر به هر کجا که مغز هایمان پرواز میکنند. من را با خودت ببر... . . . من مدام در حال "از دست دادن" هستم. برای همین شده losing...