17

227 60 140
                                    

ژیورنی- سپتامبر ۱۹۳۹

با اینکه میدونست دوباره همون جواب رو میگیره، اما باز هم سوالش رو تکرار کرد؛ چون از ته دلش هنوز مطمئن نبود:

" بابا؛ مطمئنی مشکلی پیش نمیاد؟ "

جوزف با لحن قاطع و محکمی گفت:

" نه لیام نگران نباش. بار ها باهاشون مکاتبه کردیم، وکیلمون به همراه وکیل چند خانواده ی دیگه به دیدارشون رفته و امکان نداره زیر قولشون بزنن. "

" اگه انقدر بهشون اعتماد داری، پس باشه. "

" من حرفی از اعتماد نزدم؛ فقط دارم بر اساس احتمال هایی که وجود داره، یه تصمیم منطقی میگیرم. "

با وجود اینکه هنوز کاملا راضی نشده بود، قبول کرد و تماس رو قطع کرد. سکه ای رو کنار تلفن گذاشت و از صاحبِ تنها خونه ای که توی روستا تلفن داشت، تشکر کرد.

توی ایوان زین رو دید، اون توی فاصله ای که منتظر لیام بود، یه دوست کوچولو پیدا کرده بود. گربه ی نارنجی رنگ دوست داشتنی که توی بغل زین لم داده بود. لیام لبخند ساختگیِ کوتاهی بهشون زد و بعد دوباره اخم هاش توی هم رفت و از خونه بیرون اومد.

زین با درماندگی به گربه نگاه کرد و سرش رو کمی کج کرد، چرا به هر چیزی که دل می بست؛ خیلی زود مجبور میشد ترکش کنه؟ گربه رو زمین گذاشت و گفت:

" ببخشید رفیق. "

و عقب عقب بیرون رفت تا به لیام برسه. همونطور که کنارش راه میرفت، پرسید:

" چیزی شده؟ "

" میتونیم برگردیم پاریس. "

" خب اینکه خبر خیلی خوبیه، چرا ناراحتی؟ "

" چون نمیشه انقدر راحت ریسک کرد. پدرم گفت که توافق کردن اما اگه یهو بزنن زیر همه چیز و دستگیرمون کنن چی؟ "

زین چند لحظه ای به حرف لیام فکر کرد و بعد همراه با تکون دادن سرش، نُچی گفت:

" بد بین نباش، شما که مرتکب جرمی نشدین؛ فقط با دولت قبلی همکاری کردین. دلیلی نداره بخوان همچین کاری کنن. "

" امیدوارم همینطور باشه که شما ها میگین. "

چیزی تا خونه نمونده بود که لیام تازه به یاد آورد که باید به رزالین هم خبر بده. به زین گفت که به خونه بره و وسایلشون رو برای فردا جمع کنه و خودش تا اون خونه ای که تلفن داشت، دوید. وقتی به اونجا رسید؛ هوا تاریک شده بود و با خواهش و تمنا، از اون مرد اجازه گرفت تا بدون اینکه بچه های خانواده رو بیدار کنه، از تلفن استفاده کنه.

بعد از مدتی که از نظر لیام خیلی طولانی به نظر می اومد -بیشتر به خاطر نگاه چپ چپ اون مرد- شخصی تلفن رو برداشت و لیام با عجله گفت:

Genius [Z.M] [L.S]Where stories live. Discover now