28

208 64 214
                                    

" آرد رو اونجا نذار! جاش باید خنک باشه. "

زین کیسه آرد رو چند جای آشپزخونه گردوند و نهایتا به مواد غذایی که برای قحطی پیشِ رو خریداری شده بودن، نگاه کرد و با خستگی گفت:

" من نمیدونم چیکارش کنم، خودت بیا. "

" نمیشه. "

هیلدا بدون اینکه دست از نوشتن برداره، گفت و ابرو هاش رو بالا برد.

" الان داری چیکار میکنی که انقدر مهمه؟ "

" وصیت نامه مینویسم. "

" تو عقلت رو کاملا از دست دادی. "

زین شمرده شمرده گفت و بعد از پاک کردن دست هاش با پارچه ی کهنه ای، روی کاناپه نشست. پاش رو دراز کرد تا ضربه ای پهلوی هیلدا که روی زمین نشسته بود، بزنه و بپرسه:

" واقعا چه فکری پیش خودت کردی که داری وصیت نامه مینویسی؟ "

" مرگ برام پیغام نمیفرسته که: 'هیلدای عزیزم؛ من میخوام عصر روز یکشنبه، به کمک دوست قدیمیم هیتلر، به دیدارت بیام!' یهو سراغم میاد و من میخوام که یه ردی از خودم به جا بذارم، یه چیزی که بقیه بفهمن من وجود داشتم. "

بعد با چشم های مشتاق، به سمت زین چرخید و ازش پرسید:

" میخوای برای تو هم بنویسم؟ "

" مثل همونی که برای- "

"ساکت شو، ساکت شو، من چیزی نمیشنوم! "

هیلدا بلافاصله از زین رو برگردوند و شروع به خوندن آهنگ بی سر و تهی با سروصدای زیاد کرد تا اجازه نده زین حرفش رو تموم کنه. زین هم بیخیال شد و انگشت هاش رو لای موهای مشکی رنگ هیلدا کشید. اول بی هدف این کار رو انجام داد اما دوباره تکرارش کرد تا گره ها باز شن و بتونه اون ها رو سه دسته کنه. از وقتی که هیلدا خودش یاد گرفته بود که چطوری باید موهاش رو ببافه، زین دیگه این کار رو انجام نداده بود و به سختی به یاد آورد که باید چیکار کنه.

چیزی تا تموم شدن کارش نمونده بود که صدای در شنیده شد و چون نمیتونست ریسک خراب شدن زحماتش رو بپذیره، همونطور که مو های هیلدا رو در دست داشت، از جاش بلند شد و هیلدا رو هم مجبور کرد که پشت سرش بیاد. در رو باز کرد و با چهره ی ناآشنایی روبرو شد:

" فکر کنم اشتباه اومدم، معذرت میخوام. "

" نه نه! "

هیلدا که صدای پسر رو شناخته بود، بی توجه به موهاش، از زیر دست زین در رفت و اون رو کنار زد تا جلوی در بایسته:

" سلام. "

" پس اشتباه نیومدم، حالت چطوره؟ "

" خوبم؛ اینجا چیکار میکنی؟ "

" میخواستم در مورد مسئله ای باهات صحبت کنم و از اونجایی که دیگه به تئاتر نمیای، آدرس اینجا رو از دوستت گرفتم. "

Genius [Z.M] [L.S]Where stories live. Discover now