🎼Zedd & Alessia Cara-Stay
زین برای هزارمین بار لباسی رو پوشید و از اتاق پرو خارج شد.
کت و شلوار قرمز به تنش نشسته بود اما این لباس مناسب مراسم هفتهی بعد نبود.با دیدن لب آویزون لیام؛ اخم کرد و رو به فروشنده کرد
-یه کت و شلوار سادهی مشکی به من بدهو به سمت لیام برگشت و با همون اخمش اضافه کرد
-رنگ کراواتم رو جوری انتخاب کن که با لباست ست باشهطولی نکشید که لبخند جای لبهای آویزون لیام رو گرفت و اون با ذوق از جاش بلند شد و به سمت قفسه لباسها رفت.
***
قبل خروج از فروشگاه به جاش اشاره کرد و زمانی که تکون دادن سرش از سر اطمینان رو دید لبخندی زد و همونطور که دست لیام رو میکشید از اونجا خارج شد.
دوتا پاکت دستشون بود؛ لیام بعد از چهارساعت بالاخره تونست لباس مورد نظرش رو پیدا کنه و همین هم خوب بود.
پاکت ها رو تو دستش گرفت و با دست آزادش دست لیام رو گرفت.
-خب حالا کجا بریم؟لیام دست مخالفش رو دور بازوی زین حلقه کرد و سرش رو به شونهی اون تکیه داد.
-راه بریم؟زین آروم خندید و به هوای ابری نگاه کرد.
-ولی ممکنه بارون بگیرهو این لیام بود که بیتوجه شونهای بالا انداخت و گفت
-اهمیتی نداره..زین سر تکون داد و سمت ماشین رفت که گوشهی خیابون خلوت پارک شده بود؛ پاکت ها رو تو صندق گذاشت و دوباره به راه رفتنشون ادامه دادن..
-به سایمون چی گفتی که اجازه داد به مراسم بری؟
لیام پرسید و این زین بود که به فکر فرو رفت."Flash back "
-میخوای بگی خودکشی بوده؟
زین سری تکون داد و به یکی از صندلیهای آزمایشگاه اشاره کرد
-اینطور به نظر میرسه؛ اما این نباید برای شما اهمیتی داشته باشه.. اینطور نیست؟با نیشخند پرسید و مقابل سایمون جای گرفت.
سایمون بلند به کنایهی اون خندید و جواب داد
-همینطوره؛ بهم بگو چی ازم میخوای که تا اینجا کشوندیم؟اخمهاش رو درهم کشید و کمی رو به جلو خم شد.
-هردومون میدونیم که من اونقدرا هم خنگ نیستم پس از کاری که میکنید سر در میارم و راجب اون ویروس..حرفش تموم نشده بود که سایمون نیشخندی زد و به صندلی پشتش تکیه داد
-داری تهدیدم میکنی؟
YOU ARE READING
Part of he[Z.M]
Fanfictionزین نفس عمیقی کشید و دستش رو تو جیب کتش فرو برد. -دیگه نمیخوامت؛ خسته کننده شدی! با نیشخند غلیظی گفت و نفهمید لحن سردش باعث یخ بستن قلب اون شد. اون هم نمیخواست اما.. مجبور بود! لیام به سمتش دوید و محکم بازوی اون رو بین ناخنهاش گرفت. -تو بهم.. تو...