جیسو توی دفترش نشسته بود و داشت با مداد روی یکی از کاغذ ها رو خط خطی می کرد
امروز کار زیادی برای انجام دادن نداشت و بیکار بود. خیلی دلش می خواست از آزمایشگاه بیرون بره تا یکم هوا بخوره ولی اجازه این کار رو نداشت
گون وارد اتاق شد و گفت:به نظر نمیاد امروز کاری برای انجام دادن داشته باشید. می تونین امروز رو استراحت کنین
جیسو سرش رو به نشانه فهمیدن تکون داد و گفت: تو هم می تونی بری
گون بله ای گفت و بعد پرسید: میشه یک چیزی بگم؟
جیسو به گون نگاه کرد: بگو
-بعد اون روزی که با اونا غذا خوردین رفتارشون عوض شده. همش سراغتون رو میگیرن یا حالتون رو میپرسن
-خب که چی؟
-هیچی فقط...من نمیخوام توی کارهای شما دخالت کنم ولی اگه برین پیششون خوب میشه
جیسو چیزی نگفت
گون تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد
************************************
جنی و لیسا کنار هم نشسته بودند و جیسو هم روبروشون
از موقعی که جیسو وارد اتاق شده بود دوباره جو بینشون سنگین بود و هیچ حرفی بینشون رد و بدل نشده بود
لیسا سکوت رو شکست و بدون هیچ مقدمه ای گفت: متاسفم
جیسو گفت: چرا؟
-به خاطر دوست دخترت.نمی دونم چه اتفاقی براش افتاده ولی...حتما برات سخت گذشته
جیسو لبخند کمرنگی زد : خوشحالم که بالاخره بهم اعتماد کردی
مکثی کرد و ادامه داد: باهام کاری داشتین؟ گون میگفت سراغم رو میگرفتین
لیسا جواب داد: فقط می خواستیم ببینیم حالت خوبه یا نه. چون اون شب...زیاد خوب نبودی
-اگه بگم هر شبم اونجوریه باور می کنی؟
لیسا جوابی نداد
-بعد از اون دیگه هیچ وقت به زندگی قبلیم برنگشتم. هر روز برام ...مثل جهنمه
جیسو تا حالا این حرف ها رو به کسی نگفته بود.این ها ناگفته هایی بودن که این همه وقت توی دلش نگه داشته بود.شاید چون هیچ کس نبود تا به حرفاش گوش کنه
-هر روز به این فکر میکنم وقتی که من وارد این آزمایشگاه لعنتی شدم و من جزو اینجا بودم چرا اون باید به جای من قربانی می شد؟... فقط نمی خواستم یکی دیگه هم مثل من بشه
لیسا و جنی به همدیگه نگاه کردند.لیسا دست جنی رو گرفت و با انگشت شصتش پشت دست جنی رو نوازش کرد
حالا که فکر می کرد واقعا دیوانه کننده بود اگه بلایی سر جنی می اومد و لیسا مجبور می شد بقیه زندگیش رو بدون جنی و با عذاب وجدان بگذرونه
YOU ARE READING
sweet punishment (jenlisa)
Fanfictionهمه ی ما توی زندگی اشتباه های زیادی مرتکب شدیم که به ناچار مجازات اون ها رو هم چشیدیم.طوری که اگه به عقب برگردیم هرگز دیگه اون اشتباه رو تکرار نمیکنیم.اما لیسا حتی اگر به عقب برگرده باز هم همون اشتباه رو تکرار میکنه همون اشتباهی که مجازاتش شیرین تری...