Part 34

488 78 48
                                    

این لحظه بدتر از هر لحظه ای بود

بدتر از موقعی که مادرش ترکش کرد

بدتر از موقعی که توی خیابون تنها وبی پناه افتاده بود

بدتر از موقعی که از آزمایشگاه بیرون انداخته شد

و حتی بدتر از موقعی که نایون و نامجون باهاش بدرفتاری میکردن

ایندفعه خیلی فرق داشت

چون پای جنی وسط بود...

)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

-اون داره خونریزی می کنه! خواهش میکنم ولش کن!

جیسو با گریه به نگهبان التماس کرد

-بهتره صداتو ببری و حرف اضافه ای نزنی وگرنه کاری می کنم بیشتر خونریزی کنه!

نگهبان گفت و با بیرحمی چاقو رو بیشتر روی گردن رزان فشار داد

رزان برای تحمل درد لبش رو گزید ولی ناخواسته آهی از بین لب هاش خارج شد

جیسو زجه ای زد و شروع کرد به گریه کردن

لیسا دستش رو دور شونه جیسو انداخت و دم گوشش آروم زمزمه کرد: خواهش میکنم جیسو... آروم باش! با این کارات اون بیشتر آسیب میبینه!

چشم های جنی و لیسا هم پر از اشک شده بود

صدای پایی اومد. یکی داشت نزدیک می شد

جنی بین اشک هاش گون رو دید که داشت از بین نگهبان ها جلو میومد

-بالاخره گرفتینشون؟

گون گفت و کنار نگهبانی که رز رو نگه داشته بود ایستاد

با نگاهی معنی دار به دخترا نگاه کرد و بعد به نگهبان گفت: بهتره زخمیش نکنی اون جزو نمونه های خاصه. خونش با ارزشه

داشت سعی می کرد نقشش رو خوب بازی کنه. خوشبختانه نگهبان های این قسمت جیسو و گون رو نمیشناختن و نمی دونستن گون دست راست جیسوئه

-تو چیکاره ای؟

نگهبان به گون گفت

گون جواب داد: من جزو نگهبان های لابراتوار مخفی ام و از افراد نزدیک به آقای جانگ حساب میشم. حالا هم اون دختر رو ول کن تا جلوی خونریزیش گرفته بشه

مچ دست رزان رو گرفت و به نگهبان گفت: ولش کن من دارمش

نگهبان رزان رو ول کرد

جیسو،جنی و لیسا همه منتظر بودند ببینن گون قراره چیکار کنه

-با آستینت جلوی زخمت رو بگیر تا خونریزی نکنه

گون به رز گفت

نگهبان پرسید: اینا دیگه از کجا پیداشون شد؟ باید با اینا چیکار کنیم؟؟

sweet punishment (jenlisa)Where stories live. Discover now